سعی او بازوی دلیران است
سهم او پوزبند شیران است.
سنائی.
پوزبند وسوسه عشق است و بس ورنه کی وسواس رابسته ست کس.
مولوی.
علمهای اهل حس شد پوزبندتا نگیرد شیر از آن علم بلند.
مولوی.
زاهد ششصد هزاران ساله راپوزبندی ساخت آن گوساله را.
مولوی.
جعم ؛ پوزبند بر دهن شتر کردن تا از گزیدن و چریدن باز ماند. ( منتهی الارب ).