پوذ

لغت نامه دهخدا

پوذ. ( اِ ) پده. قاو. قو. خف :
گر برفکند گرم دم خویش به گوگرد
بی پوذ ز گوگرد زبانه زند آتش.
منجیک ترمذی.
رجوع به پود شود.

فرهنگ فارسی

پده قاو

پیشنهاد کاربران

بپرس