پودنه ٔ لب جوی

لغت نامه دهخدا

پودنه لب جوی. [ ن َ /ن ِ ی ِ ل َ ب ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پودنه جویباری. نعناع وحشی. رجوع به پودنه شود: ملک علاءالدین [ازسلاطین غور] قصد بهرامشاه کرد و بهرامشاه با او در کنار آب باران مصاف داد با وجود اینکه دویست فیل جنگی داشت از علاءالدین منهزم شد و شب از شدت سرما پناه بخرابه ای برد دهقانی دید گفت طعام چه داری مرد دهقان پنیر و پودنه لب جوی آورد. ( جامعالتواریخ رشیدی ).

فرهنگ فارسی

پودنه جویباری نعناع وحشی

پیشنهاد کاربران

بپرس