پهنا

/pahnA/

مترادف پهنا: ستبرا، عرض، فراخنا، فراخی، قطر، وسعت

متضاد پهنا: طول

معنی انگلیسی:
breadth, broadness, spread, wideness, width, latitude, expanse

لغت نامه دهخدا

پهنا. [ پ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 35 هزارگزی جنوب باختری داران. کوهستانی ، معتدل ، دارای 80 تن سکنه. آب آن از رودخانه ، محصول آنجا غلات ، شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

پهنا. [ پ َ ] ( اِ ) عرض . مقابل درازنا. مقابل درازا. مقابل بالا. مقابل طول. پهنی. خلاف درازا. بَلَندی ̍. ( منتهی الارب ). صفح. ( منتهی الارب ). در: پر پهنا؛ پردر : و این ناحیت ( مجفری ) مقدار صد و پنجاه فرسنگ درازی اوست اندر صد فرسنگ پهنای وی. ( حدود العالم ). درازای مزکت خانه خدای عز و جل سیصد و هفتاد ارش و پهناش سیصد و پانزده ارش. ( حدود العالم ). خانه مکه را بیست و چهار ارش و نیم درازاست و پهناش بیست و سه ارش و نیم. ( حدود العالم ).
چهل رش ببالا و پهنا چهل
نکرد از بنه اندرو آب و گل.
دقیقی ( از شاهنامه فردوسی ).
زمین را ز خون رنگ دیبا کنیم
ز بالای بدخواه پهنا کنیم.
فردوسی.
زمین هشت فرسنگ بالای اوی
همانا که چارست پهنای اوی.
فردوسی.
ز ده رش فزون بود پهنای او
چهل رش همان نیز بالای او.
فردوسی.
بفرمود خسرو بدان جایگاه
یکی گنبدی تا به ابر سیاه
درازا و پهنای آن ده کمند
بگرداندرش طاقهای بلند.
فردوسی.
ز شهر کجاران بدریای پارس
چو گوید ز بالا و پهنای پارس.
فردوسی.
ارش پانصد بود بالای اوی
چو نزدیک صد باز پهنای اوی.
فردوسی.
چو خورشیدبنمود پهنای خویش
نشست از بر تند بالای خویش.
فردوسی.
زمین چار فرسنگ بالای اوست
برین همنشان نیز پهنای اوست.
فردوسی.
میان دو لشکر دو فرسنگ بود
که پهنای دشت از در جنگ بود.
فردوسی.
چنین تا سپاهش بدانجا رسید
که پهنای ایشان ستاره ندید.
فردوسی.
تنش زیر موی اندرون همچو نیل
دو گوشش بپهنای دو گوش پیل.
فردوسی.
به ابر اندرآورده بالای اوی
زمین کوه تا کوه پهنای اوی.
فردوسی.
وزآن بگذری رود آبست پیش
که پهنای او از دو فرسنگ بیش.
فردوسی.
یکی کنده کرده بگرداندرون
بپهنا ز پرتاب تیری فزون.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

فراخی، گشادگی، وسعت، عرض ، مقابل درازا
( اسم ) ۱- فراخی وسعت گشادی مقابل تنگی : بدو گفت شاه : ای خداوند مهر. چه باشد به پهنا فزون از سپهر . ( شا.بخ ۲ ) ۲۴۵۹: ۸- عرض مقابل طول : پیوستن را هیچگونه هست جز آن که بطول باشد - او را دو گون. دیگر است جز زان طول یکی بعرض و دیگربطبع . اما آن عرض که بپهنااز قد آنست ... . توضیح فرهنگستان هم این کلمه را بمعنی عرض پذیرفته است . ۳- قطر ستبرا : بپهنای دیوار او بر سوار برفتی بتندی برابر چهار. ( فردوسی ) یا پهنای زمین . بسیط خاک .یا پهنا عمر. حسن معاش کیفیت عمر : ما به پهنای عمر افزودیم خضرا گر سعی در درازی کرد. ( ظهوری ) یا پهنای چیزی را بکسی نمودن عظمت آنرا بدو نمودن : یک چندی میدان خالی یافتند و دست بزرگ و زیری عاجز نهادند و ایشان را زبون گرفتند بدیشان نمایند پهنای گلیم تا بیدار شوند.
ده کوچک از دهستان چادگان داران شهرستان فریدن

فرهنگ معین

(پَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - فراخی ، گشادی . ۲ - عرض .

فرهنگ عمید

۱. فراخی، گشادگی، وسعت.
۲. [مقابلِ درازا] عرض.

واژه نامه بختیاریکا

پَل

دانشنامه عمومی

پهنا ( بن ) ، روستایی از توابع بخش شیدا، شهرستان بن در استان چهارمحال و بختیاری ایران است.
این روستا در بخش شیدا زاینده رود جنوبی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۰، جمعیت آن ۳۱۲ نفر ( ۸۹خانوار ) بوده است.
عکس پهنا
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

فراغی, گشادگی, وسعت, عرض

مترادف ها

expanse (اسم)
وسعت، فضا داری، پهنا، گسترش، بسط و توسعه، فضای زیاد

width (اسم)
وسعت، پهنه، پهنا، عرض، عریضی، ضخامت، چیز پهن

breadth (اسم)
پهنا، عرض، وسعت نظر، عریضی

فارسی به عربی

عرض , فسحة

پیشنهاد کاربران

روستای پهنا
پهنای حوض یک قدم بود.
نزد - پهلو - کنار - پهنای هم بنشیننید پهنای من بنشین

بپرس