پهن گشته

لغت نامه دهخدا

پهن گشته. [ پ َ گ َ ت َ/ ت ِ ] ( ن مف مرکب ) پهن گردیده. پخت شده. پخچ شده :
سری بی تن و پهن گشته بگرز
تنی بی سر افکنده بر خاک برز .
ابوشکور.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- پهن شده فراخ گشته متسع . ۲- عریض شده پهناور شده . ۳- پخت شده پهن گردیده : سری بی تن و پهن گشته بگرز تنی بی سر افکنده بر خاک برز. ( ابو شکور )

پیشنهاد کاربران

بپرس