پهلو گرفتن. [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) ( ...کشتی )، بساحل پیوستن آن. بکران آب آمدن آن. بساحل آمدن آن : کشتی خاص خلیفه پو گرفت در کران اندر زمان پهلوگرفت.
دهخدا.
فرهنگ فارسی
کنارگرفتن، درساحل ایستادن ولنگرانداختن کشتی ( مصدر ) پهلو گرفتن کشتی . بساحل پیوستن آن بکرانه آمدن آن : کشتی خاص خلیفه پو گرفت در کران اندر زمان پهلو گرفت . ( دهخدا )
فرهنگ معین
( ~. گِ رِ تَ )(مص ل . ) کناره گرفتن ، در ساحل ایستادن کشتی .
مترادف ها
berth(فعل)
پهلوگرفتن
فارسی به عربی
مضجع
پیشنهاد کاربران
پهلو گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] کشتی به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی .