پنگی

لغت نامه دهخدا

پنگی. [ پ ِ ] ( اِ ) فنجانی است که مقدار قسمت آب را مشخص کند. ( حاشیه منتهی الارب در کلمه سمادیر ) ( منتهی الارب ). و آن شکسته پنگان است.

پیشنهاد کاربران

بنگو یه درختی هست اگر ادم بخوره حالا دیوانه پیدا میکنه . اگر کسی خل بازی یا دیوانه بازی دراره بهش میگن بنگو خورده یا بنگی
ولی پنگی معنی نداره طرف ما.
در روستای ما اصطلاح درپنگی یعنی سربار کسی بودن
پیگیری یا pension در سیستانی کوله پشتی میشود
در زبان روستایی ما یعنی وقت بده یا اینکه صبر کن
یه پنگی کن یعنی کمی صبر کن
پنگی معنی خنگ/احمق هم میشه

بپرس