پنهان گشتن

لغت نامه دهخدا

پنهان گشتن. [ پ َ / پ ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) نهان شدن. مستور، مخفی ، پوشیده گردیدن. تغریب. ( منتهی الارب ) :
گر از چشم سرت گشته ست پنهان
بچشم عقل در هست او مُشهَّر.
ناصرخسرو.
رویش اندر میان ریش تو گفتی
پنهان گشته است زیر جغبت کفتار.
نجمی.
و رجوع به پنهان گردیدن و پنهان شدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) روی در کشیدن پوشیده شدن مخفی شدن غایب گشتن استخفائ خفائ استتار غروب . یا پنهان شدن بامدادین. غایبی بامدادین غروب صباحی مقابل طلوع صباحی و مسائی پدید آمدن بامدادین ( التفهیم ).

پیشنهاد کاربران

روی اندرکشیدن ؛ مخفی شدن. نهان شدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) :
شیر گردون روی همچون خارپشت اندرکشید
چون شود نیلوفرتیغ تو گلگون در شکار.
سیدحسن غزنوی.

بپرس