من از تخمه ایرج پاکزاد [ گشتاسب ]
وی از تخمه تور جادونژاد
چگونه بود در میان آشتی
ولیکن مرا بود پنداشتی.
دقیقی.
و با قوت و شوکت خویش در پنداشتی بودند. ( جهانگشای جوینی ). و به آوازه سلطان جلال الدین مردم هنوزدر پنداشتی بودند. ( جهانگشای جوینی ). || پنداشت. پندار. غرور. کبر. || قهر ( ضد مهرو صلح و آشتی ) : نگارانه همه پنداشتی کن
زمانی دوستی و آشتی کن.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
چو بنمائی بدل پنداشتی رابمانی جای لختی آشتی را.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
همه کارش آشوب و پنداشتی است از او آشتی جنگ و جنگ آشتی است.
اسدی ( گرشاسبنامه ص 88 ).
تو را بود از آغاز پنداشتی که پند مرا خوار بگذاشتی.
اسدی ( گرشاسبنامه ص 310 ).
ولیکن نه هنگام پنداشتی است که هنگام مهر و گه آشتی است.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
مرا با شما کرده شد آشتی نباشد کنون خشم و پنداشتی.
شمسی ( یوسف و زلیخا )
بود در جهان جنگ و پنداشتی ولیکن بود بعد از آن آشتی.
شمسی ( یوسف و زلیخا )
|| ( ق ) گفتی. مانا. همانا : ابوبکر گفت چنین مگوی که خدای تعالی پیغامبر را گفت : انّک میت و انهم میتون. عمر گفت پنداشتی که هرگز این آیت نخوانده بودم. ( مجمل التواریخ ).