پند گرفتن

لغت نامه دهخدا

پند گرفتن. [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) عبرت گرفتن. تذکیر. اتّعاظ. ( تاج المصادر بیهقی ). اعتبار. مُتَّعظَ شدن. تذکّر. ( منتهی الارب ) :
پند گیر از مصائب دگران
تا نگیرند دیگران ز تو پند.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) عبرت گرفتن اعتبار تذکیر تذکر .

فرهنگ معین

(پَ. گ ِ ر ِ تَ ) (مص ل . ) عبرت گرفتن .

پیشنهاد کاربران

پند گرفتن ؛ نصیحت پذیرفتن. اندرز شنودن :
بگیرم پند تو بر یاد از این بار
بکوشم هرچه بادا باد از این بار.
نظامی.
و دیگران بهیچ وجه پند نگرفتند. ( قصص الانبیاءص 69 ) .
پند گیر از مصائب دگران
...
[مشاهده متن کامل]

تا نگیرند دیگران بتو پند.
سعدی ( گلستان ) .
نگویند از سر بازیچه حرفی
کز آن پندی نگیرد صاحب هوش.
سعدی ( گلستان ) .
چو برگشته بختی درافتد به بند
ازونیک بختان بگیرند پند.
سعدی ( بوستان ) .

عبرت

بپرس