بکنغالگی رفته او پنجهیر
رمیده از او مرغک گرمسیر.
بوشکور.
گویند هفت مرد است در پنجهیربذزان هفت دو مسلمان و آن پنج هیربذ
من پنجهیر دیدم و آن پنج هیربذ
از پنجهیر بذ نشود پنجهیربذ.
( از ترجمان البلاغه راذویانی ).
امیر از آنجا [ باغ خواجه علی میکائیل ] برداشت بسعادت و خرمی با نشاط و شراب و شکار میرفت میزبان بر میزبان : به خلم و به پیروز، و نخجیر. [ ظ: بنجهیر: حاشیه مصحح ] و ببدخشان. احمد علی نوشتگین آخرسالار که ولایت این جایها برسم او بود. ( تاریخ بیهقی ص 246 ). و بترکستان پوشیده فرستاده بوده است [ احمد ینالتگین ] بر راه پنجهیر تا وی را غلامان ترک آرند ( تاریخ بیهقی ص 402 ). و مسعود محمد لیث را برسولی فرستاد نزدیک ارسلان خان با نامه ها و مشافهات در معنی مدد و موافقت و مساعدت و وی از غزنین برفت براه پنجهیر. ( تاریخ بیهقی ص 643 ). || نام رودی بر جبال نزدیک بدخشان.