هر که با پولاد بازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد.
سعدی ( گلستان ).
سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کردگرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن.
سعدی.
شاید ای نفس تا دگر نکنی پنجه با ساعدی که سیمین است.
سعدی.
|| پنجه در زمین فشردن. مجازاً، ثبات قدم نمودن : نه در خسرو نگه کرد و نه در تخت
چو شیران پنجه کرد اندر زمین سخت.
نظامی.
|| کنایه از قبض کردن و گرفتن باشد.