پنجم


معنی انگلیسی:
fifth

لغت نامه دهخدا

پنجم. [ پ َج ُ ] ( عدد ترتیبی ، ص نسبی ) بعد از چهارم و پیش از ششم. خامس. ( منتهی الارب ). پنجمی. پنجمین :
و هم چار چیزش که بی پنجم اند
بنوباوگی نغز هفت انجم اند.
نظامی.

فرهنگ فارسی

آنچه که در مرتب. پنج واقعی شده که در مرتب. بعد از چهارم و پیش از ششم است پنجمی پنجمین خامس . سا پنجم رواق . آسمان پنجم فلک مریخ سپهر پنجم .

فرهنگ معین

(پَ جُ ) ۱ - (ص . ) دارای رتبه یا شمارة پنج . ۲ - (اِ. ) جزء پسین بعضی از کلمه های مرکب (همراه با عدد ): یک پنجم .

دانشنامه آزاد فارسی

پَنْجُم (fifth)
در موسیقی، فاصله ای تشکیل شده از پنج نت دیاتونیک، شامل سه پردۀ کامل و یک نیم پرده، مثلاً دو ـ سل. یک فاصلۀ پنجم نمونه ای از یک فاصلۀ «کامل» یا «درست» است چون در گام های ماژور و مینور هر دو یکسان می ماند. فاصلۀ پنجم افزوده (با افزودن یک نیم پرده)، مثل دو ـ سل دیز، یا کاسته (با کاستن یک نیم پرده) مثل دو ـ سل بمل، می تواند باشد.

مترادف ها

quint (اسم)
پنجم، قایق پنج بادبانی

fifth ()
پنجم، پنجمین، پنجمی، خامس

فارسی به عربی

خمس

پیشنهاد کاربران

بپرس