پنبه نهادن

لغت نامه دهخدا

پنبه نهادن. [ پَم ْ ب َ / ب ِ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) قرار دادن پنبه در جامه یا جز آن :
بجذب امر کشی حرف از زبان سکوت
بدست نهی نَهْی ْ پنبه در دهان صدا.
ظهوری ( از آنندراج )
|| کنایه از فریب دادن باشد. ( برهان قاطع ) ( رشیدی ). || کنایه از راضی ساختن کسی در امری. ( برهان قاطع ). || کنایه از روانه کردن کسی بجائی. ( برهان قاطع ) :
سایه را پنبه برنه احمدوار
تا شود ابر سایبان خلوت.
خاقانی.
عقل جولاهی است زودش پنبه نه منصوروار
تا چه خواهی کرد این اشتردل جولاه را.
مولوی ( از فرهنگ رشیدی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- قرار دادن پنبه در جامه یا جز آن . ۲- فریب دادن . ۳- راضی ساختن کسی در امری . ۴- روانه کردن کسی بجایی.

پیشنهاد کاربران

بپرس