پنبه زن. [ پَم ْ ب َ / ب ِ زَ ] ( نف مرکب ) پنبه بز. پنبه وز. بهینه. بهین. حلاّج. ندّاف. ( دهار ) : آن شنیدی که بود پنبه زنی مفلس و غلتبانْش خواند زنی.
سنائی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) آنکه پنبه را با کمان زند تا زواید را بیرون کند و پنبه را برای انباشتن در لحاف و توشک آماده سازد پنبه بز پنبه وز بهین بهینه حلاج نداف . پنبه وز پنبه بز پنبه وز، کسی که پنبه راباکمان میزندکه ازهم بازشود
فرهنگ معین
( ~. زَ ) (ص فا. ) کسی که پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شوند.
فرهنگ عمید
کسی که پنبه را با کمان می زند که از هم باز شود، حلاج، نداف، پنبه بز، پنبه وز.