پنبه زار. [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) زمینی که در آن پنبه کشته اند. مقطن. ( دهار ). مقطَنة. ( منتهی الارب ): اتفاقاً برفی عظیم افتاده بود و دشت و صحرا پنبه زار شده و کوه و کنار از صحبت سرما چادر گازری در سر گرفته. ( العراضة ) : ریش چون روی پنبه زار شده روی چون پشت سوسمار شده.
سنائی.
نشگفت اگر یکی ز دهاقین عدل تو سیراب سازد از عرق شعله پنبه زار.
طالب آملی ( از آنندراج ).
پنبه زاری بود یکسر پیش ازین هامون برف برق نیسان آتشی انگیخت در آن پنبه زار.
قاآنی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) زمینی که در آن پنبه کاشته اند مقطن .
فرهنگ عمید
زمینی که در آن پنبه کاشته باشند، کشتزار پنبه.
پیشنهاد کاربران
پنبه زار : کشتزار پنبه در پنبه زار کسی خسبیدن: از آن کس خوشی و آرامش و آسایش یافتن ، در سایه ی او زیستن گرچه در پشم خویشتن خسبند همه در پنبه زار من خسبند هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۶۱.