چو کردم به دارای گیتی پناه
بدل شادمان گشتم از تاج وگاه.
فردوسی.
بکوشید و کردار مردان کنیدپناه از بلاها به یزدان کنید.
فردوسی.
آسمان سرگشته کی ماندی اگرباثبات دولتت کردی پناه.
انوری.
عاجزی بود کرد با تو پناه از بد روزگار بدگوهر.
انوری.
|| پناه دادن : دین و دنیا را تو کردستی پناه از اضطراب
ملک و دولت را تودادستی امان از اضطراب.
امیر معزی.