پلید شدن. [ پ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پلید گردیدن. ناپاک شدن. شوخگن شدن. چرک شدن. پلشت شدن. رجس. ( تاج المصادر بیهقی ). قذر. ( تاج المصادر ). قذارت. ( منتهی الارب ). رجاست. نجس شدن. ( تاج المصادر ). نجاست. تنجس. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). خباثت. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ): طَرتم َ الماء؛ پلید شد آب. ( منتهی الارب ). نجس. نجاسة. ناپاک و پلید گردیدن. ( منتهی الارب ).