پلید

/palid/

مترادف پلید: آلوده، بد، پلشت، چرک آلود، چرکین، خبیث، کثیف، ملوث، نجس، تبهکار، بدکار، شریر، فاسد، ناپاک

متضاد پلید: پاک

معنی انگلیسی:
unclean, filthy, caitiff, grubby

لغت نامه دهخدا

پلید. [ پ َ ] ( ص ) ناپاک. شوخ. شوخگن. شوخگین. چرک. چرکین. پلشت. فزاک. فژاک. فژاکن. فژاکین. فژکن. فژه. فژغند. فژغنده. فژکنده. فرخج. گست. ( حاشیه لغت نامه اسدی نسخه نخجوانی ). پلیت.( آنندراج ). وسخ . قَذِر. ساطن. کرّزی. طَفِس. ( منتهی الارب ). رجس. نجس. خبیث. ( تفلیسی ). مردار. ( برهان قاطع ). داعر. دَنِس. نَضف. نضیف. نَطِف. کلخج. فقیع. ( منتهی الارب ) :
آن کرنج و شکّرش برداشت پاک
و اندر آن دستار آن زن بست خاک
این زن از دکان برون آمد چوباد
پس فلرزنگش بدست اندر نهاد
شوی بگشاد آن فلرزش خاک دید
بانگ زد زن را و گفتش ای پلید.
رودکی ( از منظومه سندبادنامه ).
به ظاهر یکی بیت پرنقش آزر
به باطن چوخوک پلید و گرازی.
مصعبی ( از تاریخ بیهقی ص 377 ).
ابرهه... بفرمود تا عرب را بفرماید تا به حج بدان کلیسیا آیند و بگوید که این کلیسیا از آن خانه کعبه نیکوتر و فاضل تراست که ایشان در آن خانه بتان دارند و آنرا پلید کردند و این کلیسیا کس پلید نکرده است. ( ترجمه طبری بلعمی ). گفت این مشرکان پلید و خانه خدای پاک است مگذار که بخانه خدای اندرآیند. ( ترجمه طبری بلعمی ).
گنده و قلتبان و دون و پلید
ریش خردم و جمله تنْش کلخج.
عماره مروزی.
حاکم آمد یکی بغیض و سبشت
ریشکی گنده و پلیدک و زشت.
معروفی.
فرود آمد آن بیدرفش پلید
سلیحش همه پاک بیرون کشید.
دقیقی.
پس آن بیدرفش پلید سترگ
به پیش اندرآید چو درنده گرگ.
دقیقی.
با دل پاک مرا جامه ناپاک رواست
بد مر آنرا که دل و جامه پلید است و پلشت.
کسائی.
بیامد پس آن بیدرفش سترگ
پلیدی سگی جادوی پیر گرگ.
فردوسی.
ابر دست آن بیدرفش پلید
شود شاه آزادگان ناپدید.
فردوسی.
چو روشن شدو پاک طشت پلید
بکرد آن که شسته بدش پرنبید.
فردوسی.
چنین گفت پس با شغاد پلید
که اکنون که بر من چنین بد رسید.
فردوسی.
نهان دل آن دو مرد پلید
ز خورشید روشن تر آمد پدید.
فردوسی.
نباید که آن بدنژاد پلید
چو این بشنود گوهر آرد پدید.
فردوسی.
ای همچو یک پلید و چنو دیده ها برون
مانند آن کسی که مر او را کنی خبک.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- ناپاک چرک چرکین شوخ شوخگن فژکنده فژاکن پلیت مردار رجس نجس خبیث . ۲- بدکار تباهکار بد عمل . شریر . ۳- فاسد ( گوشت و مانند آن ) . ۴- کشنده قتال .

فرهنگ معین

(پَ ) (ص . ) ۱ - ناپاک ، نجس . ۲ - بدکار.

فرهنگ عمید

۱. ناپاک، آلوده، نجس: منشین با بدان که صحبت بد / گرچه پاکی تو را پلید کند (سنائی۲: ۶۱۹ ).
۲. چرکین، فژاک، فژاگن، فژاگین.

دانشنامه عمومی

پلید (فیلم ۲۰۱۰). پلید ( به هندی: Raavan ) فیلمی محصول سال ۲۰۱۰ و به کارگردانی مانی راتنام است. در این فیلم بازیگرانی همچون آبیشک باچان، ویکرام، آیشواریا رای، گوویندا، راوی کیشان، نیخیل دویود، تجسوانی کولهاپوره، پریامانی ایفای نقش کرده اند.
عکس پلید (فیلم ۲۰۱۰)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

foul (صفت)
غلط، شنیع، ملعون، نا درست، پلید، ناپاک

dirty (صفت)
زشت، کثیف، چرک، پلید، چرکین، پرخش، ژیژ

filthy (صفت)
کثیف، پلید، چرکین، ژیژ

unclean (صفت)
الوده، پلید، غیر سالم، ناپاک، نجس

frowsy (صفت)
شلخته، پوسیده، چرک، پلید، بد بو، ترشیده

defiled (صفت)
پلید

fulsome (صفت)
زشت، فراوان، زننده، مفصل، شهوانی، زیاد، پلید، اغراق امیز، تهوع اور

frowzy (صفت)
شلخته، پوسیده، چرک، پلید، بد بو، ترشیده

فارسی به عربی

خطا , قذر , مقیة

پیشنهاد کاربران

نیک
فاسد ونجس
پلید و پلشت واژهای پارسی و همریشه با هم
به معنی آلوده
همریشه با ریشه لاتین " lutum " به معنی گل ، لجن می باشد که از فعل " luere " و ریشه " lu " به معنی گلی شدن ، لجنی شدن می باشد .
از آن صورت ماضی " lute " شکل می گیرد
فعل " polluere " نیز از فعل " luere " به دست می آید که شکل ماضی آن " pollute " می باشد و در انگلیسی to pollute به معنی آلودن می باشد که احتمالا pol همان full به معنی پر ، مملو می باشد .
...
[مشاهده متن کامل]

و در مورد آلودن و پالودن :
آلودن = آ ( پیشوند ) لو ( ریشه ) د ( ماضی ساز ) اَن ( مصدر ساز )
پالودن = پا ( د ) ( پیشوند منفی ساز ) لو ( ریشه ) د ( پسوند ماضی ساز ) اَن ( مصدر ساز )
" پلید " یا " پتلوت" نیز به احتمال قوی از ریشه " لو " به معنی لجن ، گل به دست آمده است .

ریشه ی واژه ی به گمان من همان ریشه ی واژه ی آلودن باید باشد، که در پروتو هندو اروپایی ( لو، لئو ) و در اوستایی ( رو ، راو : کثیف کردن ) و در پهلوی و پارسی نو بدین ریخت:
آ لو = آلودن ، آلایش
پت آ لو = پالودن ، پالایش ، فالوده
پت لو = پلید
پت لو ئِشت = پلشت ( پلیدترین )
کثیف وآلوده شده ب چیزی/پلشتی, ناپاکی و نجس بودن کسی یاچیزی مثل آدم پلید, مثل اخلاق وروابط پلید, مثل حرفای آلوده وپلید وغیره. . .
پلید :پَل در زبان لری به معنای ناپاک می باشد و پسوند اید نیز برای مفعول بکار می رود پس پلید به معنای ناپاک شده می باشد و کلمه پلشت نیز همین معنا را دارد. و با مصدر ترکی واژه ی " بَلَشمُک" به معنی آلوده شدن و خاک آ لود از یک ریشه می باشد .
...
[مشاهده متن کامل]

حیدربابا ، شیطان بیزى آزدیریب
محبتی اوْرکلردن قازدیریب
قره گوْنوْن سرنوشتین یازدیریب
سالیب خلقی بیر - بیرینن جانینا
باریشیغی بلشدیریب قانینا
دکتر کزازی در مورد واژه ی " پلید" می نویسد : ( ( ریشه ی پلید که ریختی کهن تر از آن "پلیت" است ، بر من روشن نیست. می تواند بود که پل، در واژه ستاک باشد و همان که در "پلشت" به معنی زشت و پلید نیز دیده می آید ؛بر این پایه، " پلشت" ریخت ِ ویژگی بر ین ( =صفت عالی ) از پل می تواند بود ، بدان سان که نمونه را "بهشت" ( = وهیشته، در اوستایی ) ویژگی بر ین است از بِهْ . ) )
( ( سخن چون به گوش سیامک رسید
ز کردارِ بدخواهْ دیوِ پلید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 242. )

شیطانی
الودگی

بپرس