چون بدل اندر چراغ خواهی افروخت
علم و عمل بایدت پلیته و روغن.
ناصرخسرو.
و صبر بسرکه... بسایند و پلیته کنند و بدان بیالایند و بردارند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).بگیرند اقاقیا و قلقطار و موی خرگوش و خاک کندر و سرگین خر. تر و خشک همه را به آب گندنا بسرشند و پلیته سازند و به بینی اندر نهند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). از خاک پلیته کالبدت را و از آب روغن او ساختند... چنانک آن آتش پلیته و روغن را بسوزاند و نور گرداند.( کتاب المعارف بهاءالدین ولد ). شعیله ؛ آتش سوزان درپلیته یا پلیته سوزان. ضریبة؛ پلیته دسته ای کرده از پشم و پاغنده که بریسند. ( منتهی الارب ).- پلیته برتر کردن ؛ بالا کشیدن فتیله چراغ. || بر دعوی افزودن.
|| پلیته ( در جراحت )؛ مسبار. مَشعَلة : آنچه حاصل آید از چرک چون پلیته خرد و باریک آن رافتیل خوانند. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 371 ).