پلنگمش

لغت نامه دهخدا

پلنگمش. [ پ َ ل َ م ُ ] ( اِ ) پلنگمشک. نام داروئی است و وجه تسمیه آن به پلنگ مشگ آن است که گل آن دارو به گلهای پشت پلنگ و به رنگ آن ماند و بوی مشک میدهد و بیدمشک را هم گفته اند. ( برهان قاطع ). گیاهی است که به رنگ شبیه است به پلنگ و در بو به مشک و به عربی سنجلاط گویند. ( رشیدی ). نباتی که به عربی سنجلاط گویند... و درشرح سامی فی الاسامی مسطور است که پلنگ مشک هو نبت له نور بهیئة الورد یشبه لونه لون النّمر و ریحه ریح المسک. ( سروری ). رستنی باشد خوشبو. داروئی نباتی. اصابع الفتیات. فلنجمسک. فرنجمسک. فرنجمشک :
یاد ناری پدرت راکه مدام
گه پلنگمش چدی و گه خنجک.
معروفی ( از لغت نامه اسدی ).
عطر کنند از پلنگ مشک ببغداد
و آهوی مشک آید از هوای صفاهان.
خاقانی.
با سنبلی که آهوی چین خاید
عطر پلنگمشک چه سگ باشد.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

نام داروئی است

پیشنهاد کاربران

بپرس