لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) منجزی؛ شاخه علاءالدین وند؛ ( ط ) بهداروند
دانشنامه عمومی
پلنگ (فیلم ۲۰۱۱). پلنگ ( به تامیلی: Siruthai ) و یوزپلنگ ( به انگلیسی: Cheetah ) فیلمی هندی محصول سال ۲۰۱۱ و به کارگردانی سیوا است. در این فیلم بازیگرانی همچون کارتی، تمنا باتیا، سانتانام و مگنا نایدو ایفای نقش کرده اند.
این فیلم بازسازی فیلم ویکرامارکدو است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین فیلم بازسازی فیلم ویکرامارکدو است.

wiki: پلنگ (فیلم ۲۰۱۱)
دانشنامه آزاد فارسی
پَلَنْگ (leopard)
پَلَنْگ
پَلَنْگ
پَلَنْگ
پَلَنْگ
گربۀ وحشی بزرگ. در افریقا و آسیا یافت می شود. رنگ زمینۀ پوستش طلایی است و لکه های سیاه روی آن نقاطی متنوع تشکیل می دهد. پوشش پلنگ سیاه فقط حاصل تنوع رنگ است و طرح پوست آن به صورت ابریشم آب خورده است. طول پلنگ۱.۵ تا۲.۵ متر است. این طول دم را نیز شامل می شود که ممکن است حدود یک متر باشد. گونۀ Panthera pardus در خانوادۀ گربه قرار دارد. پلنگ برفی یا اُنس (Panthera untia) دارای نقش هایی نامنظم، متشکل از لکه های سیاه بسیار بزرگ تری روی زمینۀ کرم روشن یا خاکستری است. پلنگ بومی کوه های نواحی مرکزی آسیا است. پلنگ ابری (Neofelis nebulosa) نسبتاً کوچک تر است و کلاً حدود۱.۷۵ متر طول دارد و به جای نقش دارای خال هایی بزرگ است و در آسیای جنوب شرقی یافت می شود. پلنگ هفت زیرگونه دارد، شش زیرگونۀ آن، ازجمله پلنگ آمور و پلنگ جنوب عربستان، در معرض خطر انقراض اند. زیرگونۀ پلنگ زنگبار، احتمالاً تاکنون منقرض شده است. آخرین پلنگ صحرای جودان در مه ۱۹۹۵ از بین رفت، هرچند جمعیت کوچکی از آن در صحرای نَقَب زنده مانده است. در ایران یک گونه پلنگ (Panthera Pardus saxicolor) یافت می شود که در مخاطرۀ نیستی قرار دارد. پلنگ شمال ایران جزء بزرگ ترین پلنگ های جهان است.
پَلَنْگ
پَلَنْگ
پَلَنْگ
پَلَنْگ
گربۀ وحشی بزرگ. در افریقا و آسیا یافت می شود. رنگ زمینۀ پوستش طلایی است و لکه های سیاه روی آن نقاطی متنوع تشکیل می دهد. پوشش پلنگ سیاه فقط حاصل تنوع رنگ است و طرح پوست آن به صورت ابریشم آب خورده است. طول پلنگ۱.۵ تا۲.۵ متر است. این طول دم را نیز شامل می شود که ممکن است حدود یک متر باشد. گونۀ Panthera pardus در خانوادۀ گربه قرار دارد. پلنگ برفی یا اُنس (Panthera untia) دارای نقش هایی نامنظم، متشکل از لکه های سیاه بسیار بزرگ تری روی زمینۀ کرم روشن یا خاکستری است. پلنگ بومی کوه های نواحی مرکزی آسیا است. پلنگ ابری (Neofelis nebulosa) نسبتاً کوچک تر است و کلاً حدود۱.۷۵ متر طول دارد و به جای نقش دارای خال هایی بزرگ است و در آسیای جنوب شرقی یافت می شود. پلنگ هفت زیرگونه دارد، شش زیرگونۀ آن، ازجمله پلنگ آمور و پلنگ جنوب عربستان، در معرض خطر انقراض اند. زیرگونۀ پلنگ زنگبار، احتمالاً تاکنون منقرض شده است. آخرین پلنگ صحرای جودان در مه ۱۹۹۵ از بین رفت، هرچند جمعیت کوچکی از آن در صحرای نَقَب زنده مانده است. در ایران یک گونه پلنگ (Panthera Pardus saxicolor) یافت می شود که در مخاطرۀ نیستی قرار دارد. پلنگ شمال ایران جزء بزرگ ترین پلنگ های جهان است.
wikijoo: پلنگ
جدول کلمات
مترادف ها
پلنگ، یوزپلنگ
خودستا، پلنگ، ببر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پلنگ ( عربی : نَمِر ، نِمْر ، نَمْر ؛ ترکی : پارس / بارس ) ، نام فارسی برای پَنثراپاردوس ، پستاندار بزرگ خالدار از تیره گربه ها که در افریقا بیشتر به �لئوپارد� معروف است ] در پهلوی : پَلَنگ ؛ در گیلکی ، فَریزَندی ، یارَندی ، نطنزی : pجlجng ؛ در دزفولی : palang ؛ در گُمْشچَه : polang ؛ در کردی عاریتی : pilink ؛ در پشتو: ng � a � pr ( هورن و هوبشمان ، ذیل مادّه ) . به عقیده هورن و هوبشمان ، در شاهنامه پلنگ به معنای ببر نیز به کار رفته است ( همانجا ) [ .
... [مشاهده متن کامل]
این گربه سان بزرگ جثه که درنده ترین عضو خانواده است ، در اقلیمهای گرم همه جا هست و در نواحی جغرافیایی متنوعی از افریقا گرفته تا آسیا مشاهده می شود و انواع آن را می توان در سرزمینهای اسلامی پیدا کرد.
] در ایران ظاهراً روزگاری پلنگ زیاد بوده است چون در جاهای مختلف در ایران �پلنگ تپه � وجود دارد ( دمیسون ، ص 303 ) . از آنجا که پازن * طعمه مناسبی برای پلنگ است ، پراکندگی پلنگ و پازن در ایران تقریباً یکی است بااین تفاوت که پلنگ در جنگلهای انبوه نیز زندگی می کند. پلنگ ایران از بزرگترین نژاد پلنگهای دنیا، وازاغلب انواع افریقایی وهندی بزرگتروازآنهاکمرنگ تراست واین باعث شده است که برخی پلنگ ایرانی را با پلنگ برفی اشتباه بگیرند؛ درحالیکه وجود پلنگ برفی در ایران نامحتمل است ( هرینگتون ودیگران ، ص 28 ) [انواع پنثراپاردوس دَثِل درمرکز ایران ، پنثرا پاردوس ساکسی کولور در شمال ایران و پنثرا پاردوس سِندیکا در بلوچستان زندگی می کنند ] برای تصویر انواع پلنگهای قسمتهای مختلف ایران رجوع کنید به اعتماد، ج 2، ص 181ـ183 ) [ .
دَمیری ( ج 2، ص 371 ) علاوه بر نام عامِ نَمِر ، حدود ده نام ( کنیه ) دیگر جمع آوری کرده است که به پلنگ اطلاق می شود؛ با پیشوند ابو برای نر و ام برای ماده . فرهنگ نویسان ، تعدادی واژه کهن به مجموعه واژه های مربوط به این حیوان اضافه کرده اند ( رجوع کنید به ابن سیده ، ج 2، ص 283 ) .
طبیعت شناسان و دایره المعارف نویسان سده های میانی اسلامی درباره پلنگ صرفاً گفته های مؤلفان یونانی و رومی از جمله ارسطو و پلینی اکبر، و داستانهای ساختگی مربوط به پلنگ و یوزپلنگ ( رجوع کنید به یوز * ) را که بر اثر جهل و خیالپردازی ، موضوع بحث در دوران باستان بود، تکرار کرده اند. از جمله بعیدترین این ابداعات منشأ پیدایش زرافه است که آن را محصول جفتگیری پلنگ ماده و شتر می دانسته اند و ازینرو در فارسی به آن ، اُشتر ـ گاو ـ پلنگ می گفته اند ( ابن فقیه ، ص 74 ) . گذشته از این ، ادعا می شد که دور گردن پلنگ به هنگام تولد یک افعی پیچیده است . جاحظ ( قرن سوم ) که این افسانه ها را حکایت کرده است ( ج 4، ص 222، ج 6، ص 34، ج 7، ص 128، 241 ) در رد کردن آنها و طبقه بندی آنها به عنوان �مَزاعِم � کوتاهی نکرده است ، اما قزوینی درقرن هفتم ( ص 404ـ405 ) و دمیری درقرن هشتم ( ج 2، ص 371ـ373 ) واشخاص دیگری پس از آنها نیز همچنان این داستانها را بازگفته اند.
به عقیده ابن فقیه همدانی ( قرن سوم ) ، شاید یوزپلنگ حاصل جفتگیری شیر ماده و پلنگ نر باشد ( همانجا ) . کُشاجِم ، شاعرِ قرن چهارم ، در رساله ای که درباره شکار نوشته ( 1954، ص 211ـ212 ) گفته است که دو نوع پلنگ وجود دارد: نوعی که هیکلش بزرگ و دمش کوتاه است و نوع دیگری که جثه ای کوچک و دُمی بلند دارد. قلقشندی ( قرن هشتم ) کلمه به کلمه این نظر را تکرار کرده است ( ج 2، ص 35 ) . اما در قرن ششم جنگاور مشهور، ابن مُنقِذ ( متوفی 584 ) که شخصاً یوزپلنگ را می شناخت و یکی از آنها را داشت و چندین بار با پلنگ روبرو شده بود، همه این تعابیر و نظریات مغلوط را دور ریخت و میان این دو جانور تمایز قایل شد ( ص 110ـ111 ) و با وصف و تشریح آنها، نشان داد که دو گونه کاملاً متفاوت اند.
مؤلفان متفق القول اند که ، برخلاف شیر که وقتی سیر باشد دوری می گزیند و بسیار کم حالت تهاجمی دارد، پلنگ در همه اوقات بینهایت حالت تهاجمی دارد و بویژه به دلیل جهشهای شگفت انگیز خود و تمایلش برای بالا رفتن از درختان بزرگ و کمین کردن در آنها، خطرناک است . برای خلاص شدن از شر این مهمان نامطلوب از ترفندهای متعددی استفاده می شد؛ نخست ، حفر گودالی سرپوشیده که در آن طعمه ای زنده قرار می دادند، اما بدگمانی غریزی جانور غالباً این حقه را بی اثر می کرد. کشاجم یادآور شده که پلنگ عاشق مشروبات الکلی است و شکارچیان با مست کردن او کاملاً وی را در اختیار می گرفتند. گسترده ترین روش کشتن پلنگ ، حمله مستقیم با نیزه و سلاحهای کوتاه کمری بود. شکارچی برای احتیاط بدن خود را با لایه ای از چربی کفتار می پوشاند که به اعتقاد آنان همچون طلسم عمل می کرد. عیسی اسدی بغدادی در دایره المعارف عظیم خود درباره شکار ( الجَمهَره فی علوم البَیزَرَه ، نسخه خطی کتابخانه اسکوریال ، بخش عربی ، ش 903، و نسخه خطی کتابخانه ایاصوفیه ، ش 3813 ) که در حدود 638 آن را تألیف کرده ، درباره روش حمله به پلنگ جزئیاتی آورده است و مَنْکَلی در تلخیص خود از کتاب اسدی در 773 ( ص 96ـ97 ) ، این متن را به طور کامل تکرار کرده است . بنابراین متن ، کسی که می خواست خود را در مقابل حیوان آماده سازد می بایست بالاپوش نمدی ضخیمی ( لُبّاد ) می پوشید و کلاه محافظ به سر می گذاشت که در آن برای دیدن دو سوراخ تعبیه شده بود و پوششی از همان جنس به پا می کرد که از پا تا انتهای ران را می پوشاند. آستین بالاپوش می بایست تا انگشتان ادامه می یافت . شکارچی با سه خنجر از خود دفاع می کرد؛ دو خنجر را روی دو کفلش می بست و یکی را روی سینه اش قرار می داد. چماق چوبی بسیار محکم و سختی نیز داشت که در هر یک از دو سرش حلقه ای فلزی قرار داشت و یک تسمه چرمی سفت این دو حلقه را به هم وصل می کرد. هنگامی که پلنگ دیده می شد، شکارچی مستقیماً به سمت آن می رفت و پیش از آنکه پلنگ بجهد، پشتش را به آن می کرد و کمی به جلو خم می شد تا حیوان به شانه های او برسد. همینکه حیوان می خواست دندانهای خود را در نمد فرو کند، شکارچی با مهارت چماق چوبیش را به پشت خود و در نتیجه پشت حیوان می انداخت . پیش از اینکه وی با هر دو دست و به طور ناگهانی و شدید تسمه چرمی را به جلو بکشد، بندرت چوب در جای خود قرار می گرفت . اگر چوب در جای خود قرار می گرفت ، باکشیدن تسمه چرمی ، چماق ستون فقرات حیوان را خرد می کرد. اگر چماق بخوبی در پشت پلنگ جای نمی گرفت ، بی استفاده می ماند و برای شکارچی تنها این راه وجود داشت که رو به زمین دراز بکشد و با خنجر شکم و پهلوهای جانور را که به او چسبیده بود، هدف قرار دهد. چنین روشی ، جدا از قدرت بدنی و عضلانی ، به شهامت و خونسردی نیاز داشت .
روش کم خطرتر، محاصره کردن حیوان و بستن آن به رگبار تیرِ کمانداران بود. بنابر باوری عامیانه ، برای فرار دادن پلنگ کافی است که جمجمه انسان به او نشان داده شود. در اینجا بار دیگر با افسانه های دوران باستانِ روم و یونان روبرو می شویم . از آن جمله عقیده یونانیهاست که به فحوای آن ، درمان پلنگی که با سم کشنده یا خفه کننده مخصوصِ پلنگ مسموم شده است ، بلعیدن مدفوع انسان است . اگر حرف ارسطو را باور کنیم ، شکارچیان مقداری از مدفوع انسان را در ظرفی در ارتفاع زیاد از درختی آویزان می کردند و جانور در تلاش عبث برای دستیابی به �پادزهر� آنقدر به بالا می پرید که بر اثر سم بسرعت از پا درمی آمد. ادریسی ، جغرافیدان قرن ششم ، در توصیف شهرهای مالیندی / ملندی و مومباسا/ منبسه واقع در ساحل کنیا ( ج 1، ص 59 ـ 60 ) گفته است که بومیانِ زَنج به کمک سگهای موقرمز به شکار پلنگ ــ که در این کشور فراوان است ــ می روند و برای احتیاط جادوگری به نام مَقَنْقا را با خود می برند که قادر است جانورهای درنده را سحر کند.
در سراسر افریقا دغدغه اصلی شکارچیان پلنگ آن بود که پوست حیوان را به طور سالم به دست آورند تا بتوانند آن را بفروشند. بهترین روش شکارچیان به تله انداختن آن در محفظه ای بود که از مصالح بنایی محکم ساخته شده بود و ورودی آن را تخته سنگی صاف و سنگین ــ که همچون درِ ورودی عمل می کرد ــ تشکیل می داد. این سنگ که میان شیارهای چوبی حرکت می کرد با کلون بالا نگهداشته می شد و با بند به طعمه ای زنده ( غالباً سگ ) در داخل محفظه وصل بود. وقتی پلنگ به طعمه حمله می کرد، بر اثر کشاکش ، کلون کشیده می شد و تخته سنگ معلق پایین می افتاد و میان شیارها قرار می گرفت و جانور در محفظه اسیر می شد. در سده سیزدهم / نوزدهم در قبائلیه * وقتی به بقایای حیوانی که پلنگ آن را خورده بود، برخورد می کردند، آن را بر می داشتند و به جای آن تکه بزرگی گوشت قرار می دادند که از داخل آن نخهایی عبور می کرد و به ماشه سلاحهایی که به آن سو نشانه گرفته شده بود، متصل می شد. هنگامی که پلنگ به سوی شکار خود بازمی گشت ، تکه تکه می شد.
پلنگ آنچنان طبیعت سرکشی دارد که رام کردن آن بسیار دشوار و در واقع غیر ممکن است . داستان تربیت او برای شکار آهوان ، واقعی نیست و ناشی از اشتباه گرفتن یوزپلنگ با پلنگ است . در کتب مؤلفان عرب ، اشاره ای به اینگونه تربیت وجود ندارد. تنها در کتاب الجوارح ( کتاب پرندگان شکاری ) غِطریف بن قدامه ( قرن دوم ) که سپس مسعودی ( ج 2، ص 37ـ 38 ) آن را نقل کرده ، مطلبی لطیفه گونه هست که خصلت رام نشدنی پلنگ و دشمنی تلخ دو سلطان عصر، یعنی سلاطین روم شرقی و ایران ، را برجسته می سازد. قیصر روم برای خسرو ایران عقابی می فرستد تا برای شکار تربیت شود. اما عقاب به محض اینکه به دربار شاه ایران می رسد، به پسر او حمله می کند و او را می کشد. خسرو نیز برای قیصر پلنگی درنده می فرستد و آن را یوزپلنگی معرفی می کند که برای شکار آهو و گوزن تربیت شده است . نتیجه اینکه جانور به محض بیرون آمدن از قفس به پسر قیصر حمله و او را تکه تکه می کند.
دمیری ( ج 2، ص 372 ) خواص دارویی پلنگ را بر شمرده است : صفرای پلنگ که زهر کشنده است و هرگز نباید خورده شود، برای شستشوی چشم مفید است ، آب مروارید را درمان و دید چشم را تقویت می کند. خوردن پنج درهم از گوشت پلنگ انسان را در مقابل زهرمار مصون می کند. ضماد چربی آن ، هر گونه زخم کهنه یا نو را التیام می بخشد. آتش زدن موی پلنگ عقربها را دور می سازد و اگر آلت آن را در الکل بخوابانند و از آن معجون بسازند می تواند بی اختیاری ادراری و همه بیماریهای مثانه را درمان کند. نشستن دایم روی پوست پلنگ ، برای درمان بواسیر مفید است . چون فقها پوست پلنگ را غیرقابل تذکیه می دانسته اند، از پوست آن به عنوان سجاده استفاده نمی شده است . در حدیثی نبوی نیز نقل شده است که فرشتگان به محلی که پوست پلنگ در آن قرار دارد، رفت و آمد نمی کنند. منکلی ( ص 97، پانویس 1 ) گفته است که انسان باید از نشستن روی پوست پلنگ بپرهیزد. به عقیده وی ، خوردن گوشت پلنگ فلج ناقص را درمان می کند و اگر از خون آن محلول بسازند، لک و پیس را برطرف می سازد. به سبب ممنوعیتهای مذکور، مسلمانان نمی توانند از پوست پلنگ رویه زین بسازند.
در میان شاعران عرب ، هیچکس به اندازه کشاجم درباره پلنگ شعر نسروده است . او یک اُرجوزه مشطوره هجده مصراعی ( 1954، ص 211؛ همو، 1390، ص 97ـ 98 ) به پلنگ اختصاص داده و با واژگانی غیر معمول و با کلامی نادر، زیبایی پوست پر خط و خال او را تحسین کرده است . پوست باشکوه این حیوان ، طمع و اشتیاق انسان را به تهیه این پوشش زیبا برانگیخته است ؛ برخی افریقاییان ، از جمله مردم غانه ( ابن فقیه ، ص 83 ) و زَنج ( سومالی ، اریتره و کنیا؛ مسعودی ، ج 3، ص 2 ) ، به این امر توجه داشته اند.
تاجران ، پوست پلنگ و پلنگ افریقایی را به اروپا و آسیای مرکزی صادر می کردند. مسعودی از واردات شایان توجه پوست پلنگ به خاور نزدیک و ترکیه برای ساختن زین برای سواره نظام خبر داده است . ادریسی ( ج 1، ص 311 ) از دباغی این پوستها در بندر برقه * و صدور پوستها از آنجا گزارش داده است . کاروانهایی که از واحه اوجَلَه لیبی به آنجا می آمدند پوستها را از شرق افریقا ( سرزمین سُفاله ) به همراه می آوردند. قیروان و قفصه در مغرب ، دو مرکز معروف دباغی پوست پلنگ بود؛ این مطلب را لئوی آفریقایی ( ج 3، ص 80، ص 163ـ169 ) در قرن دهم تأیید کرده است . همه این پوستها برای ترکهای آسیای مرکزی ، بزنطی تا نقاط دوری نظیر دانوب و جنوب روسیه فرستاده می شد ( رجوع کنید به لُمبارد، ص 578 ) . در خاور نزدیک ، عدن مرکز تجارت پوست پلنگ بود که به سبب مبدأ آن ( بِربِرا ) ، بَربَری نامیده می شد. این پوستها از طریق خلیج فارس به بغداد و قاهره می رسید و در آنجا کارِ نهایی روی آنها انجام می شد. جاحظ در کتاب التَبصُّر شرح جالبی از چگونگی انتخاب این پوستها از بربرا به دست داده ( رجوع کنید به پلا، ص 158 ) و گفته است
که از هند، بربرا و مرزهای مغرب نیز پوست پلنگ و حتی حیوانات زنده ( از جمله پلنگ ) ــ برای باغ وحش برخی از حکمرانان بزرگ ــ وارد می کرده اند. ] در ایران نیز نوعی پوشاک از پوست پلنگ ، موسوم به پلنگینه مورد استفاده بوده است ( دهخدا، ذیل واژه ) [ . در قرن چهارم ، خلیفه مقتدر ( 295ـ320 ) علاقه ویژه ای به حیوانات وحشی نشان می داد و در نزدیکی قصر ثریا ( دارالثّریا ) ی خود باغ وحش و منطقه شکار ( حَیْرالوحوش ) ایجاد کرده بود و باغ وحش او دارای یکصد حیوان بود. به گزارش مقریزی در قرن پنجم ( ج 1، ص 352 ) در نوبه / نوبیا از پلنگ زنده به عنوان خراج ( رجوع کنید به بَقْط * ) استفاده می شد. در دوران جدید، یکی دو قرن بهره برداری نسنجیده از جمعیت طبیعی پلنگها برای ارضای تمایل مردم به تجمل ( زین اسب ، لباسهای نظامی ، تزیین اتاقهای نشیمن ، استفاده در مدهای زنانه ) و کنجکاوی عامه ( باغ وحشها و سیرکها ) ، به محدود کردن و نظارت شدید بر شکار این حیوان و در واقع به حفاظت کامل از این گونه ها در شرق و نیز در کشورهای مغرب و مناطق طبیعی وسیع افریقا و آسیا انجامیده است . نام پلنگ ] در عربی [ با نُمرَه ( جمع آن : نُمَر ) به معنای �خال کوچک � و مترادف �نُکتَه �، پیوند دارد که به سبب پوست خالدار آن است ؛ درست مانند کاربرد صفت اشتقاقی اَنْمَر برای پوست خاکستری خالدار اسب ، نَمِرَه برای عباهایی با خطوط سیاه و سفید و نیز برای بیان تیرگی رنگ جوهر مشکی در مقابل سفیدی کاغذ. جدا از تمثیلهایی که درباره رنگ پوست پلنگ به کار رفته است ، خوی خشمگین و بیرحم پلنگ نیز منشأ این مَثل عربی است : �فلانٌ لَبِسَ لِفلان جِلْدَ النمر� ( فلان برای فلان در پوست پلنگ رفته است ) که از قطع شدن رابطه دو نفر که به دشمن یکدیگر تبدیل شده اند، سخن می گوید. معنای افعال نَمِرَ ، نَمَّرَ ، تَنَمَّرَ نیز معادل غَضِبَ ( خشمگین شد ) است . ] در زبان فارسی پلنگ صفت به معنای خودبین و حسود بکار رفته است ( شاملو، ذیل واژه ؛ برای اطلاع از باورهای مردم ایران درباره پلنگ رجوع کنید به همانجا ) [ . میان چادرنشینان ، قبایل نَمِر، نُمَیرَه ، نُماره و اَنمار دیده می شود که این آخری بخشی از خُزاعه است . این قبایل نام خود را از نامهای سلاله پدری نظیر نِمْر، نَمِر، نِمران و نُماره گرفته اند که پیش از اسلام رواج کامل داشته است .
مطالعه وجه تسمیه شهرها و آبادیها نیز نقاطی را به ما نشان می دهد که روزگاری پلنگ در آنها وجود داشته است ، مثلاً در فلسطین ، در سرزمین موآب ، با نقاطی نظیر تلّ نِمرین و یک �وادی � ] = رود [ به همین نام روبرو می شویم که شاخابه ای از ساحل غربی رود اردن واقع در پانزده کیلومتری شمال بحرالمیت است . این دره در روزگار باستان کنام پلنگها و یوزپلنگها بوده است ، امری که وجود نام بیت النَمِرَه یا نَمْرَه را برای مکانی که در کتب آسمانی ذکر شده ، اما اکنون وجود ندارد، توجیه می کند. به همین ترتیب ، در جنوب بحرالمیت و در ساحل شرقی آن ، در سرزمین کَرَک ، وادی نُمَیْره امتداد دارد که سواحل باتلاقی و بوته زار آن کنام جانوران وحشی بوده است . در گیاه شناسی نیز نام پلنگ تداعی کننده چندین گیاه مختلف است ، مثلاً خانق النَمر ( خفه کننده پلنگ ) و قاتل النمر ( کشنده پلنگ ) ( دورونیکوم پاردالیانکس ، تیره مرکبان ] فارسی : پلنگ کش ، درونج رجوع کنید به مظفریان ، ص 191 [ ) . همین دو نام به دو گیاه از نوع آلالگان یعنی �قاتل گرگ � ( آکونیتوم ] اقونیطون [ لیکوکتونوم ) و �باشلق کشیشان � ( آکونیتوم ناپلّوس ) نیز اطلاق می شود. روزگاری از ریشه های این سه گیاه برای ساختن طعمه سمی به منظور کشتن جانوران مضرّ استفاده می شد. همین دو نام در مورد آفتاب پرست سیاه رنگ ( کاردوپاتیوم کوریمبسوم ) به کار می رود. شجره النَمِر ( درخت پلنگ ) و حَنیّه النمر ( کمان پلنگ ) نیز به مارچوبه افریقایی ( آسپاراگوس آفریکانوس ، سوسنیان ) اطلاق می شود. سرانجام اُکنا ( اُکنا اینرمیس و اُکناپرویفولیا ) ــ که بوته های مناطق حاره است ــ عیون النمر ( چشمهای پلنگ ) نامیده می شود، زیرا گلهای این بوته ها به چشمهای پلنگ شباهت دارند. ] در زبان فارسی نیز برای بیان نوعی طرح و رنگ به کار رفته است ، مثلاً در پلنگشمک که گل آن به گلهای پشت پلنگ و به رنگ آن ماند ( دهخدا، همانجا ) [در حوزه هنر، استفاده از مضمون پلنگ کمی تحت الشعاع شیر و یوزپلنگ قرار گرفته است . هنرمندان ، اغلب پلنگ را با یوزپلنگ اشتباه می گرفتند. اما در هنرهایی نظیر مینیاتور، قالی بافی و سفالگری تصویر پلنگ در تصاویر باغهای ایرانی و نیز در صحنه های شکار پادشاهان ساسانی دیده می شود. برخی از طرحهای بسیار واقعگرایانه از حیوانات به سبک تیموریان ایران ( قرن نهم ) ، حیوان را در کنام جنگلی خود نشان می دهد. در فنون قلمزنی ، همین صحنه های شکار، در گراورهایی که با عاج روی جعبه های جواهر ترسیم شده اند یا کوزه هایی که از جنس دُر کوهی شیشه نما هستند نقش گردیده اند، از جمله ، بشقابی ( موزه بناکیِ آتن ) متعلق به دوره فاطمیان مصر ( پایان قرن پنجم ) که مضمون نقش تزیینی آن �انسان و پلنگ � است ( سوردل ، ص 380، شکل 143 ) ؛ این مضمون که از مضامین ناب دوره یونانی مآبی و در واقع مسیحی گرفته شده است ، فرزانه ای را نشان می دهد که یک زانو به زمین نهاده و با حیوانی خالدار، پلنگ یا یوزپلنگ ، سخن می گوید. حیوان مطیعانه نشسته و با دقت به سخنان مرد گوش می دهد. این تصویر احتمالاً یادآور دانیال نبی در کنام شیر یا یک مسیحی است که به میان جانوران درنده سیرک رومی افکنده شده است . پلنگ همچنین از نشانهای خانوادگی سلطان بیبرس اول بوده است ، که بر قابهای مفرغیِ مدرسه او در قاهره ( 664 ) حکاکی شده ، و اکنون در موزه ویکتوریا و آلبرت نگهداری می شوند.
منابع ها: ] ابن سیده ، المُخصَّص ، بیروت 1417/ 1996؛ ابن فقیه ، مختصرکتاب البلدان ، بیروت 1408/1988 [ ؛ ابن منقذ، کتاب الاعتبار ، چاپ فیلیپ حتی ، پرینستون 1930؛ ] محمدبن محمد ادریسی ، کتاب نزهه المشتاق فی اختراق الا�فاق ، قاهره ، بی تا. ؛ اسماعیل اعتماد، پستانداران ایران ، ج 2، تهران 1364 ش [ ؛ عمروبن بحر جاحظ ، کتاب الحیوان ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، مصر ] تاریخ مقدمه 1385/1965 [ ، چاپ افست بیروت 1388/1969؛ ] محمدبن موسی دمیری ، حیاه الحیوان الکبری ، قاهره 1390/1970، چاپ افست قم 1364 ش ؛ علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمد معین ، تهران 1325ـ 1359 ش ؛ احمد شاملو، کتاب کوچه ، حرف پ ، دفتر اول ، تهران 1378 ش [ ؛ زکریابن محمد قزوینی ، کتاب عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات ، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1849، چاپ افست ویسبادن 1967؛ ] احمدبن علی قلقشندی ، صبح الاعشی ، قاهره ? 1383/1963 [ ؛ محمودبن حسین کُشاجم ، دیوان ، چاپ خیریه محمد محفوظ ، بغداد 1390/1970؛ همو، کتاب المصاید والمطارد ، بغداد 1954؛ ] علی بن حسین مسعودی ، مروج الذهب و معادن الجوهر ، چاپ با ترجمه فرانسوی باربیه دومنار و پاوه دوکورتی ، 1861ـ1877، چاپ افست تهران 1970؛ ولی الله مظفریان ، فرهنگ نامهای گیاهان ایران : لاتینی ـ انگلیسی ـ فارسی ، تهران 1375 ش ؛ احمدبن علی مقریزی ، کتاب الخطط المقریزیه ، لبنان ، 1959؛ محمدبن نظام محمود مَنْکَلی ، کتاب انس الملابوحش الفلا ، دمشق 1987؛ پاول هرن و یوهان هاینریش هوبشمان ، اساس اشتقاق فارسی ، ترجمه جلال خالقی مطلق ، تهران 1356 ش ؛ فرد هرینگتون و دیگران ، راهنمای پستانداران ایران ، تهران 1355 ش [ ؛
P. Bourgoin, Animaux de chasse d'Afrique, Paris 1955, 158 - 159; [X. De Misonne, "Mammals", in The Cambridge history of Iran , vol. I, Cambridge 1968]; H. Eisenstein, Einfدhrung in die arabische Zoographie, Berlin 1991, index, s. v. "Leopard"; Jean Leo Africanus, Description l'Afrique, ed. Schefer; M. Lombard, La chasse et les produits de la chasse dans le monde musulman ) VIII e - XI e siهcle ) , in Annales Economies, Sociإtإs, Civilisations , no. 3 ( 1969 ) ; Pellat, "Le Kita � b al - Tabas � s � ur attribuإ ب G � a � h � iz � ", Arabica , I ( 1954 ) ; D Sourdel and J. Sourdel, La civilisation de l'Islam classique, Paris 1968.
برای صورت کامل منابع رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل "Namir and Nimr"
/ ف . ویره ، تلخیص از ( د. اسلام ) و ] گروه تاریخ علم [ /
... [مشاهده متن کامل]
این گربه سان بزرگ جثه که درنده ترین عضو خانواده است ، در اقلیمهای گرم همه جا هست و در نواحی جغرافیایی متنوعی از افریقا گرفته تا آسیا مشاهده می شود و انواع آن را می توان در سرزمینهای اسلامی پیدا کرد.
] در ایران ظاهراً روزگاری پلنگ زیاد بوده است چون در جاهای مختلف در ایران �پلنگ تپه � وجود دارد ( دمیسون ، ص 303 ) . از آنجا که پازن * طعمه مناسبی برای پلنگ است ، پراکندگی پلنگ و پازن در ایران تقریباً یکی است بااین تفاوت که پلنگ در جنگلهای انبوه نیز زندگی می کند. پلنگ ایران از بزرگترین نژاد پلنگهای دنیا، وازاغلب انواع افریقایی وهندی بزرگتروازآنهاکمرنگ تراست واین باعث شده است که برخی پلنگ ایرانی را با پلنگ برفی اشتباه بگیرند؛ درحالیکه وجود پلنگ برفی در ایران نامحتمل است ( هرینگتون ودیگران ، ص 28 ) [انواع پنثراپاردوس دَثِل درمرکز ایران ، پنثرا پاردوس ساکسی کولور در شمال ایران و پنثرا پاردوس سِندیکا در بلوچستان زندگی می کنند ] برای تصویر انواع پلنگهای قسمتهای مختلف ایران رجوع کنید به اعتماد، ج 2، ص 181ـ183 ) [ .
دَمیری ( ج 2، ص 371 ) علاوه بر نام عامِ نَمِر ، حدود ده نام ( کنیه ) دیگر جمع آوری کرده است که به پلنگ اطلاق می شود؛ با پیشوند ابو برای نر و ام برای ماده . فرهنگ نویسان ، تعدادی واژه کهن به مجموعه واژه های مربوط به این حیوان اضافه کرده اند ( رجوع کنید به ابن سیده ، ج 2، ص 283 ) .
طبیعت شناسان و دایره المعارف نویسان سده های میانی اسلامی درباره پلنگ صرفاً گفته های مؤلفان یونانی و رومی از جمله ارسطو و پلینی اکبر، و داستانهای ساختگی مربوط به پلنگ و یوزپلنگ ( رجوع کنید به یوز * ) را که بر اثر جهل و خیالپردازی ، موضوع بحث در دوران باستان بود، تکرار کرده اند. از جمله بعیدترین این ابداعات منشأ پیدایش زرافه است که آن را محصول جفتگیری پلنگ ماده و شتر می دانسته اند و ازینرو در فارسی به آن ، اُشتر ـ گاو ـ پلنگ می گفته اند ( ابن فقیه ، ص 74 ) . گذشته از این ، ادعا می شد که دور گردن پلنگ به هنگام تولد یک افعی پیچیده است . جاحظ ( قرن سوم ) که این افسانه ها را حکایت کرده است ( ج 4، ص 222، ج 6، ص 34، ج 7، ص 128، 241 ) در رد کردن آنها و طبقه بندی آنها به عنوان �مَزاعِم � کوتاهی نکرده است ، اما قزوینی درقرن هفتم ( ص 404ـ405 ) و دمیری درقرن هشتم ( ج 2، ص 371ـ373 ) واشخاص دیگری پس از آنها نیز همچنان این داستانها را بازگفته اند.
به عقیده ابن فقیه همدانی ( قرن سوم ) ، شاید یوزپلنگ حاصل جفتگیری شیر ماده و پلنگ نر باشد ( همانجا ) . کُشاجِم ، شاعرِ قرن چهارم ، در رساله ای که درباره شکار نوشته ( 1954، ص 211ـ212 ) گفته است که دو نوع پلنگ وجود دارد: نوعی که هیکلش بزرگ و دمش کوتاه است و نوع دیگری که جثه ای کوچک و دُمی بلند دارد. قلقشندی ( قرن هشتم ) کلمه به کلمه این نظر را تکرار کرده است ( ج 2، ص 35 ) . اما در قرن ششم جنگاور مشهور، ابن مُنقِذ ( متوفی 584 ) که شخصاً یوزپلنگ را می شناخت و یکی از آنها را داشت و چندین بار با پلنگ روبرو شده بود، همه این تعابیر و نظریات مغلوط را دور ریخت و میان این دو جانور تمایز قایل شد ( ص 110ـ111 ) و با وصف و تشریح آنها، نشان داد که دو گونه کاملاً متفاوت اند.
مؤلفان متفق القول اند که ، برخلاف شیر که وقتی سیر باشد دوری می گزیند و بسیار کم حالت تهاجمی دارد، پلنگ در همه اوقات بینهایت حالت تهاجمی دارد و بویژه به دلیل جهشهای شگفت انگیز خود و تمایلش برای بالا رفتن از درختان بزرگ و کمین کردن در آنها، خطرناک است . برای خلاص شدن از شر این مهمان نامطلوب از ترفندهای متعددی استفاده می شد؛ نخست ، حفر گودالی سرپوشیده که در آن طعمه ای زنده قرار می دادند، اما بدگمانی غریزی جانور غالباً این حقه را بی اثر می کرد. کشاجم یادآور شده که پلنگ عاشق مشروبات الکلی است و شکارچیان با مست کردن او کاملاً وی را در اختیار می گرفتند. گسترده ترین روش کشتن پلنگ ، حمله مستقیم با نیزه و سلاحهای کوتاه کمری بود. شکارچی برای احتیاط بدن خود را با لایه ای از چربی کفتار می پوشاند که به اعتقاد آنان همچون طلسم عمل می کرد. عیسی اسدی بغدادی در دایره المعارف عظیم خود درباره شکار ( الجَمهَره فی علوم البَیزَرَه ، نسخه خطی کتابخانه اسکوریال ، بخش عربی ، ش 903، و نسخه خطی کتابخانه ایاصوفیه ، ش 3813 ) که در حدود 638 آن را تألیف کرده ، درباره روش حمله به پلنگ جزئیاتی آورده است و مَنْکَلی در تلخیص خود از کتاب اسدی در 773 ( ص 96ـ97 ) ، این متن را به طور کامل تکرار کرده است . بنابراین متن ، کسی که می خواست خود را در مقابل حیوان آماده سازد می بایست بالاپوش نمدی ضخیمی ( لُبّاد ) می پوشید و کلاه محافظ به سر می گذاشت که در آن برای دیدن دو سوراخ تعبیه شده بود و پوششی از همان جنس به پا می کرد که از پا تا انتهای ران را می پوشاند. آستین بالاپوش می بایست تا انگشتان ادامه می یافت . شکارچی با سه خنجر از خود دفاع می کرد؛ دو خنجر را روی دو کفلش می بست و یکی را روی سینه اش قرار می داد. چماق چوبی بسیار محکم و سختی نیز داشت که در هر یک از دو سرش حلقه ای فلزی قرار داشت و یک تسمه چرمی سفت این دو حلقه را به هم وصل می کرد. هنگامی که پلنگ دیده می شد، شکارچی مستقیماً به سمت آن می رفت و پیش از آنکه پلنگ بجهد، پشتش را به آن می کرد و کمی به جلو خم می شد تا حیوان به شانه های او برسد. همینکه حیوان می خواست دندانهای خود را در نمد فرو کند، شکارچی با مهارت چماق چوبیش را به پشت خود و در نتیجه پشت حیوان می انداخت . پیش از اینکه وی با هر دو دست و به طور ناگهانی و شدید تسمه چرمی را به جلو بکشد، بندرت چوب در جای خود قرار می گرفت . اگر چوب در جای خود قرار می گرفت ، باکشیدن تسمه چرمی ، چماق ستون فقرات حیوان را خرد می کرد. اگر چماق بخوبی در پشت پلنگ جای نمی گرفت ، بی استفاده می ماند و برای شکارچی تنها این راه وجود داشت که رو به زمین دراز بکشد و با خنجر شکم و پهلوهای جانور را که به او چسبیده بود، هدف قرار دهد. چنین روشی ، جدا از قدرت بدنی و عضلانی ، به شهامت و خونسردی نیاز داشت .
روش کم خطرتر، محاصره کردن حیوان و بستن آن به رگبار تیرِ کمانداران بود. بنابر باوری عامیانه ، برای فرار دادن پلنگ کافی است که جمجمه انسان به او نشان داده شود. در اینجا بار دیگر با افسانه های دوران باستانِ روم و یونان روبرو می شویم . از آن جمله عقیده یونانیهاست که به فحوای آن ، درمان پلنگی که با سم کشنده یا خفه کننده مخصوصِ پلنگ مسموم شده است ، بلعیدن مدفوع انسان است . اگر حرف ارسطو را باور کنیم ، شکارچیان مقداری از مدفوع انسان را در ظرفی در ارتفاع زیاد از درختی آویزان می کردند و جانور در تلاش عبث برای دستیابی به �پادزهر� آنقدر به بالا می پرید که بر اثر سم بسرعت از پا درمی آمد. ادریسی ، جغرافیدان قرن ششم ، در توصیف شهرهای مالیندی / ملندی و مومباسا/ منبسه واقع در ساحل کنیا ( ج 1، ص 59 ـ 60 ) گفته است که بومیانِ زَنج به کمک سگهای موقرمز به شکار پلنگ ــ که در این کشور فراوان است ــ می روند و برای احتیاط جادوگری به نام مَقَنْقا را با خود می برند که قادر است جانورهای درنده را سحر کند.
در سراسر افریقا دغدغه اصلی شکارچیان پلنگ آن بود که پوست حیوان را به طور سالم به دست آورند تا بتوانند آن را بفروشند. بهترین روش شکارچیان به تله انداختن آن در محفظه ای بود که از مصالح بنایی محکم ساخته شده بود و ورودی آن را تخته سنگی صاف و سنگین ــ که همچون درِ ورودی عمل می کرد ــ تشکیل می داد. این سنگ که میان شیارهای چوبی حرکت می کرد با کلون بالا نگهداشته می شد و با بند به طعمه ای زنده ( غالباً سگ ) در داخل محفظه وصل بود. وقتی پلنگ به طعمه حمله می کرد، بر اثر کشاکش ، کلون کشیده می شد و تخته سنگ معلق پایین می افتاد و میان شیارها قرار می گرفت و جانور در محفظه اسیر می شد. در سده سیزدهم / نوزدهم در قبائلیه * وقتی به بقایای حیوانی که پلنگ آن را خورده بود، برخورد می کردند، آن را بر می داشتند و به جای آن تکه بزرگی گوشت قرار می دادند که از داخل آن نخهایی عبور می کرد و به ماشه سلاحهایی که به آن سو نشانه گرفته شده بود، متصل می شد. هنگامی که پلنگ به سوی شکار خود بازمی گشت ، تکه تکه می شد.
پلنگ آنچنان طبیعت سرکشی دارد که رام کردن آن بسیار دشوار و در واقع غیر ممکن است . داستان تربیت او برای شکار آهوان ، واقعی نیست و ناشی از اشتباه گرفتن یوزپلنگ با پلنگ است . در کتب مؤلفان عرب ، اشاره ای به اینگونه تربیت وجود ندارد. تنها در کتاب الجوارح ( کتاب پرندگان شکاری ) غِطریف بن قدامه ( قرن دوم ) که سپس مسعودی ( ج 2، ص 37ـ 38 ) آن را نقل کرده ، مطلبی لطیفه گونه هست که خصلت رام نشدنی پلنگ و دشمنی تلخ دو سلطان عصر، یعنی سلاطین روم شرقی و ایران ، را برجسته می سازد. قیصر روم برای خسرو ایران عقابی می فرستد تا برای شکار تربیت شود. اما عقاب به محض اینکه به دربار شاه ایران می رسد، به پسر او حمله می کند و او را می کشد. خسرو نیز برای قیصر پلنگی درنده می فرستد و آن را یوزپلنگی معرفی می کند که برای شکار آهو و گوزن تربیت شده است . نتیجه اینکه جانور به محض بیرون آمدن از قفس به پسر قیصر حمله و او را تکه تکه می کند.
دمیری ( ج 2، ص 372 ) خواص دارویی پلنگ را بر شمرده است : صفرای پلنگ که زهر کشنده است و هرگز نباید خورده شود، برای شستشوی چشم مفید است ، آب مروارید را درمان و دید چشم را تقویت می کند. خوردن پنج درهم از گوشت پلنگ انسان را در مقابل زهرمار مصون می کند. ضماد چربی آن ، هر گونه زخم کهنه یا نو را التیام می بخشد. آتش زدن موی پلنگ عقربها را دور می سازد و اگر آلت آن را در الکل بخوابانند و از آن معجون بسازند می تواند بی اختیاری ادراری و همه بیماریهای مثانه را درمان کند. نشستن دایم روی پوست پلنگ ، برای درمان بواسیر مفید است . چون فقها پوست پلنگ را غیرقابل تذکیه می دانسته اند، از پوست آن به عنوان سجاده استفاده نمی شده است . در حدیثی نبوی نیز نقل شده است که فرشتگان به محلی که پوست پلنگ در آن قرار دارد، رفت و آمد نمی کنند. منکلی ( ص 97، پانویس 1 ) گفته است که انسان باید از نشستن روی پوست پلنگ بپرهیزد. به عقیده وی ، خوردن گوشت پلنگ فلج ناقص را درمان می کند و اگر از خون آن محلول بسازند، لک و پیس را برطرف می سازد. به سبب ممنوعیتهای مذکور، مسلمانان نمی توانند از پوست پلنگ رویه زین بسازند.
در میان شاعران عرب ، هیچکس به اندازه کشاجم درباره پلنگ شعر نسروده است . او یک اُرجوزه مشطوره هجده مصراعی ( 1954، ص 211؛ همو، 1390، ص 97ـ 98 ) به پلنگ اختصاص داده و با واژگانی غیر معمول و با کلامی نادر، زیبایی پوست پر خط و خال او را تحسین کرده است . پوست باشکوه این حیوان ، طمع و اشتیاق انسان را به تهیه این پوشش زیبا برانگیخته است ؛ برخی افریقاییان ، از جمله مردم غانه ( ابن فقیه ، ص 83 ) و زَنج ( سومالی ، اریتره و کنیا؛ مسعودی ، ج 3، ص 2 ) ، به این امر توجه داشته اند.
تاجران ، پوست پلنگ و پلنگ افریقایی را به اروپا و آسیای مرکزی صادر می کردند. مسعودی از واردات شایان توجه پوست پلنگ به خاور نزدیک و ترکیه برای ساختن زین برای سواره نظام خبر داده است . ادریسی ( ج 1، ص 311 ) از دباغی این پوستها در بندر برقه * و صدور پوستها از آنجا گزارش داده است . کاروانهایی که از واحه اوجَلَه لیبی به آنجا می آمدند پوستها را از شرق افریقا ( سرزمین سُفاله ) به همراه می آوردند. قیروان و قفصه در مغرب ، دو مرکز معروف دباغی پوست پلنگ بود؛ این مطلب را لئوی آفریقایی ( ج 3، ص 80، ص 163ـ169 ) در قرن دهم تأیید کرده است . همه این پوستها برای ترکهای آسیای مرکزی ، بزنطی تا نقاط دوری نظیر دانوب و جنوب روسیه فرستاده می شد ( رجوع کنید به لُمبارد، ص 578 ) . در خاور نزدیک ، عدن مرکز تجارت پوست پلنگ بود که به سبب مبدأ آن ( بِربِرا ) ، بَربَری نامیده می شد. این پوستها از طریق خلیج فارس به بغداد و قاهره می رسید و در آنجا کارِ نهایی روی آنها انجام می شد. جاحظ در کتاب التَبصُّر شرح جالبی از چگونگی انتخاب این پوستها از بربرا به دست داده ( رجوع کنید به پلا، ص 158 ) و گفته است
که از هند، بربرا و مرزهای مغرب نیز پوست پلنگ و حتی حیوانات زنده ( از جمله پلنگ ) ــ برای باغ وحش برخی از حکمرانان بزرگ ــ وارد می کرده اند. ] در ایران نیز نوعی پوشاک از پوست پلنگ ، موسوم به پلنگینه مورد استفاده بوده است ( دهخدا، ذیل واژه ) [ . در قرن چهارم ، خلیفه مقتدر ( 295ـ320 ) علاقه ویژه ای به حیوانات وحشی نشان می داد و در نزدیکی قصر ثریا ( دارالثّریا ) ی خود باغ وحش و منطقه شکار ( حَیْرالوحوش ) ایجاد کرده بود و باغ وحش او دارای یکصد حیوان بود. به گزارش مقریزی در قرن پنجم ( ج 1، ص 352 ) در نوبه / نوبیا از پلنگ زنده به عنوان خراج ( رجوع کنید به بَقْط * ) استفاده می شد. در دوران جدید، یکی دو قرن بهره برداری نسنجیده از جمعیت طبیعی پلنگها برای ارضای تمایل مردم به تجمل ( زین اسب ، لباسهای نظامی ، تزیین اتاقهای نشیمن ، استفاده در مدهای زنانه ) و کنجکاوی عامه ( باغ وحشها و سیرکها ) ، به محدود کردن و نظارت شدید بر شکار این حیوان و در واقع به حفاظت کامل از این گونه ها در شرق و نیز در کشورهای مغرب و مناطق طبیعی وسیع افریقا و آسیا انجامیده است . نام پلنگ ] در عربی [ با نُمرَه ( جمع آن : نُمَر ) به معنای �خال کوچک � و مترادف �نُکتَه �، پیوند دارد که به سبب پوست خالدار آن است ؛ درست مانند کاربرد صفت اشتقاقی اَنْمَر برای پوست خاکستری خالدار اسب ، نَمِرَه برای عباهایی با خطوط سیاه و سفید و نیز برای بیان تیرگی رنگ جوهر مشکی در مقابل سفیدی کاغذ. جدا از تمثیلهایی که درباره رنگ پوست پلنگ به کار رفته است ، خوی خشمگین و بیرحم پلنگ نیز منشأ این مَثل عربی است : �فلانٌ لَبِسَ لِفلان جِلْدَ النمر� ( فلان برای فلان در پوست پلنگ رفته است ) که از قطع شدن رابطه دو نفر که به دشمن یکدیگر تبدیل شده اند، سخن می گوید. معنای افعال نَمِرَ ، نَمَّرَ ، تَنَمَّرَ نیز معادل غَضِبَ ( خشمگین شد ) است . ] در زبان فارسی پلنگ صفت به معنای خودبین و حسود بکار رفته است ( شاملو، ذیل واژه ؛ برای اطلاع از باورهای مردم ایران درباره پلنگ رجوع کنید به همانجا ) [ . میان چادرنشینان ، قبایل نَمِر، نُمَیرَه ، نُماره و اَنمار دیده می شود که این آخری بخشی از خُزاعه است . این قبایل نام خود را از نامهای سلاله پدری نظیر نِمْر، نَمِر، نِمران و نُماره گرفته اند که پیش از اسلام رواج کامل داشته است .
مطالعه وجه تسمیه شهرها و آبادیها نیز نقاطی را به ما نشان می دهد که روزگاری پلنگ در آنها وجود داشته است ، مثلاً در فلسطین ، در سرزمین موآب ، با نقاطی نظیر تلّ نِمرین و یک �وادی � ] = رود [ به همین نام روبرو می شویم که شاخابه ای از ساحل غربی رود اردن واقع در پانزده کیلومتری شمال بحرالمیت است . این دره در روزگار باستان کنام پلنگها و یوزپلنگها بوده است ، امری که وجود نام بیت النَمِرَه یا نَمْرَه را برای مکانی که در کتب آسمانی ذکر شده ، اما اکنون وجود ندارد، توجیه می کند. به همین ترتیب ، در جنوب بحرالمیت و در ساحل شرقی آن ، در سرزمین کَرَک ، وادی نُمَیْره امتداد دارد که سواحل باتلاقی و بوته زار آن کنام جانوران وحشی بوده است . در گیاه شناسی نیز نام پلنگ تداعی کننده چندین گیاه مختلف است ، مثلاً خانق النَمر ( خفه کننده پلنگ ) و قاتل النمر ( کشنده پلنگ ) ( دورونیکوم پاردالیانکس ، تیره مرکبان ] فارسی : پلنگ کش ، درونج رجوع کنید به مظفریان ، ص 191 [ ) . همین دو نام به دو گیاه از نوع آلالگان یعنی �قاتل گرگ � ( آکونیتوم ] اقونیطون [ لیکوکتونوم ) و �باشلق کشیشان � ( آکونیتوم ناپلّوس ) نیز اطلاق می شود. روزگاری از ریشه های این سه گیاه برای ساختن طعمه سمی به منظور کشتن جانوران مضرّ استفاده می شد. همین دو نام در مورد آفتاب پرست سیاه رنگ ( کاردوپاتیوم کوریمبسوم ) به کار می رود. شجره النَمِر ( درخت پلنگ ) و حَنیّه النمر ( کمان پلنگ ) نیز به مارچوبه افریقایی ( آسپاراگوس آفریکانوس ، سوسنیان ) اطلاق می شود. سرانجام اُکنا ( اُکنا اینرمیس و اُکناپرویفولیا ) ــ که بوته های مناطق حاره است ــ عیون النمر ( چشمهای پلنگ ) نامیده می شود، زیرا گلهای این بوته ها به چشمهای پلنگ شباهت دارند. ] در زبان فارسی نیز برای بیان نوعی طرح و رنگ به کار رفته است ، مثلاً در پلنگشمک که گل آن به گلهای پشت پلنگ و به رنگ آن ماند ( دهخدا، همانجا ) [در حوزه هنر، استفاده از مضمون پلنگ کمی تحت الشعاع شیر و یوزپلنگ قرار گرفته است . هنرمندان ، اغلب پلنگ را با یوزپلنگ اشتباه می گرفتند. اما در هنرهایی نظیر مینیاتور، قالی بافی و سفالگری تصویر پلنگ در تصاویر باغهای ایرانی و نیز در صحنه های شکار پادشاهان ساسانی دیده می شود. برخی از طرحهای بسیار واقعگرایانه از حیوانات به سبک تیموریان ایران ( قرن نهم ) ، حیوان را در کنام جنگلی خود نشان می دهد. در فنون قلمزنی ، همین صحنه های شکار، در گراورهایی که با عاج روی جعبه های جواهر ترسیم شده اند یا کوزه هایی که از جنس دُر کوهی شیشه نما هستند نقش گردیده اند، از جمله ، بشقابی ( موزه بناکیِ آتن ) متعلق به دوره فاطمیان مصر ( پایان قرن پنجم ) که مضمون نقش تزیینی آن �انسان و پلنگ � است ( سوردل ، ص 380، شکل 143 ) ؛ این مضمون که از مضامین ناب دوره یونانی مآبی و در واقع مسیحی گرفته شده است ، فرزانه ای را نشان می دهد که یک زانو به زمین نهاده و با حیوانی خالدار، پلنگ یا یوزپلنگ ، سخن می گوید. حیوان مطیعانه نشسته و با دقت به سخنان مرد گوش می دهد. این تصویر احتمالاً یادآور دانیال نبی در کنام شیر یا یک مسیحی است که به میان جانوران درنده سیرک رومی افکنده شده است . پلنگ همچنین از نشانهای خانوادگی سلطان بیبرس اول بوده است ، که بر قابهای مفرغیِ مدرسه او در قاهره ( 664 ) حکاکی شده ، و اکنون در موزه ویکتوریا و آلبرت نگهداری می شوند.
منابع ها: ] ابن سیده ، المُخصَّص ، بیروت 1417/ 1996؛ ابن فقیه ، مختصرکتاب البلدان ، بیروت 1408/1988 [ ؛ ابن منقذ، کتاب الاعتبار ، چاپ فیلیپ حتی ، پرینستون 1930؛ ] محمدبن محمد ادریسی ، کتاب نزهه المشتاق فی اختراق الا�فاق ، قاهره ، بی تا. ؛ اسماعیل اعتماد، پستانداران ایران ، ج 2، تهران 1364 ش [ ؛ عمروبن بحر جاحظ ، کتاب الحیوان ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، مصر ] تاریخ مقدمه 1385/1965 [ ، چاپ افست بیروت 1388/1969؛ ] محمدبن موسی دمیری ، حیاه الحیوان الکبری ، قاهره 1390/1970، چاپ افست قم 1364 ش ؛ علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمد معین ، تهران 1325ـ 1359 ش ؛ احمد شاملو، کتاب کوچه ، حرف پ ، دفتر اول ، تهران 1378 ش [ ؛ زکریابن محمد قزوینی ، کتاب عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات ، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1849، چاپ افست ویسبادن 1967؛ ] احمدبن علی قلقشندی ، صبح الاعشی ، قاهره ? 1383/1963 [ ؛ محمودبن حسین کُشاجم ، دیوان ، چاپ خیریه محمد محفوظ ، بغداد 1390/1970؛ همو، کتاب المصاید والمطارد ، بغداد 1954؛ ] علی بن حسین مسعودی ، مروج الذهب و معادن الجوهر ، چاپ با ترجمه فرانسوی باربیه دومنار و پاوه دوکورتی ، 1861ـ1877، چاپ افست تهران 1970؛ ولی الله مظفریان ، فرهنگ نامهای گیاهان ایران : لاتینی ـ انگلیسی ـ فارسی ، تهران 1375 ش ؛ احمدبن علی مقریزی ، کتاب الخطط المقریزیه ، لبنان ، 1959؛ محمدبن نظام محمود مَنْکَلی ، کتاب انس الملابوحش الفلا ، دمشق 1987؛ پاول هرن و یوهان هاینریش هوبشمان ، اساس اشتقاق فارسی ، ترجمه جلال خالقی مطلق ، تهران 1356 ش ؛ فرد هرینگتون و دیگران ، راهنمای پستانداران ایران ، تهران 1355 ش [ ؛
P. Bourgoin, Animaux de chasse d'Afrique, Paris 1955, 158 - 159; [X. De Misonne, "Mammals", in The Cambridge history of Iran , vol. I, Cambridge 1968]; H. Eisenstein, Einfدhrung in die arabische Zoographie, Berlin 1991, index, s. v. "Leopard"; Jean Leo Africanus, Description l'Afrique, ed. Schefer; M. Lombard, La chasse et les produits de la chasse dans le monde musulman ) VIII e - XI e siهcle ) , in Annales Economies, Sociإtإs, Civilisations , no. 3 ( 1969 ) ; Pellat, "Le Kita � b al - Tabas � s � ur attribuإ ب G � a � h � iz � ", Arabica , I ( 1954 ) ; D Sourdel and J. Sourdel, La civilisation de l'Islam classique, Paris 1968.
برای صورت کامل منابع رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل "Namir and Nimr"
/ ف . ویره ، تلخیص از ( د. اسلام ) و ] گروه تاریخ علم [ /
پلنگ کلمه ای تورکی است که در اصل قاپلانگ بوده ودر لغت نامه های دیوان الغات تورک و شاهمرسی تورکی گفته شده و با حذف ق به شکل پلانگ و پلنگ وارد فارسی شده است قاپلانتی یا همان کوه پلنگ از همین اسم گرفته شده است
پلنگ ( نام علمی: Panthera pardus ) جانوری از زیرراستهٔ گربه سانان و خانوادهٔ گربه ایان است که پس از پلنگ برفی کوچک ترین گونه در میان پنج گونه گربهٔ بزرگ در سردهٔ پلنگ مانندها است که ببر، شیر و جگوار به ترتیب سه گونهٔ بزرگ تر آنند.
... [مشاهده متن کامل]
زیستگاه پلنگ در گذشته از آفریقای جنوبی تا کره را در بر می گرفت و این جانور در سراسر آفریقا و جنوب آسیا پراکنده بود. اما تخریب زیستگاه و شکار، قلمرو این جانور را به شدت کاهش داده و امروزه بیشترین تراکم پلنگ ها در آفریقای جنوب صحرا است. اتحادیه بین المللی حفاظت از طبیعت این جانور را با توجه به کاهش جمعیت و کاهش محدودهٔ زندگی آن در فهرست گونه های آسیب پذیر قرار داده است. با این همه اما جمعیت پلنگ از جمعیت دو خویشاوند نزدیکش یعنی شیر و ببر بیشتر است و وضعیت حفاظتی بهتری دارد.
پلنگ اکنون به طور محلی در هنگ کنگ، سنگاپور، کره جنوبی، اردن، مراکش، ایران، توگو، امارات متحده عربی، ازبکستان، لبنان، موریتانی، کویت، سوریه، لیبی، تونس و به احتمال زیاد در کره شمالی، گامبیا، لائوس، لسوتو، تاجیکستان، ویتنام و فلسطین منقرض شده است. این جانور اکنون تنها در ۲۵ درصد گسترهٔ جهانی تاریخی خود وجود دارد.
قدمت نخستین فسیل پلنگ یافت شده در کاوش ها در اروپا ۶۰۰۰۰۰ سال تخمین زده می شود که قدمت آن به اواخر پلیستوسن پیشین می رسد. فسیل پلنگ همچنین در ژاپن و سوماترا یافت شده است.
پلنگ در مقایسه با دیگر گربه سانان، پاهایی کوتاه، بدنی کشیده و جمجمه ای بزرگ دارد. این جانور، دارای دودیسی جنسی است و نرها، بزرگ تر و سنگین تر از ماده ها هستند. این جانوران، بر اساس نوع زیرگونه، زیستگاه و منطقهٔ جغرافیایی، اندازهٔ متفاوتی دارند اما به طور کلی، ارتفاع یک پلنگ نر تا شانه، ۶۰ تا ۷۰ سانتی متر و در ماده ها ۵۷ تا ۶۳ سانتی متر است. طول بدن پلنگ ها از سر تا دُم، ۹۰ تا ۱۹۶ سانتی متر ، طول دُم بلند آن ها ۶۶ تا ۱۰۲ سانتی متر است. وزن پلنگ نر، ۳۷ تا ۹۰ کیلوگرم و در ماده ها ۲۸ تا ۶۰ کیلوگرم است. حداکثر وزن ثبت شدهٔ یک پلنگ وحشی در جنوب آفریقا، حدود ۹۶ کیلوگرم ( ۲۱۲ پوند ) و اندازهٔ آن ۲۶۲ سانتیمتر ( ۸ فوت ۷٫۱ اینچ ) بود. یک پلنگ هندی که در سال ۲۰۱۶ در هیماچال پرادش کشته شد، ۲۶۱ سانتیمتر ( ۸ فوت ۶٫۸ اینچ ) طول و حدود ۷۸٫۵ کیلوگرم ( ۱۷۳٫۱ پوند ) وزن داشت؛ این مورد، احتمالاً بزرگ ترین پلنگ وحشی شناسایی شده در هند بود.






... [مشاهده متن کامل]
زیستگاه پلنگ در گذشته از آفریقای جنوبی تا کره را در بر می گرفت و این جانور در سراسر آفریقا و جنوب آسیا پراکنده بود. اما تخریب زیستگاه و شکار، قلمرو این جانور را به شدت کاهش داده و امروزه بیشترین تراکم پلنگ ها در آفریقای جنوب صحرا است. اتحادیه بین المللی حفاظت از طبیعت این جانور را با توجه به کاهش جمعیت و کاهش محدودهٔ زندگی آن در فهرست گونه های آسیب پذیر قرار داده است. با این همه اما جمعیت پلنگ از جمعیت دو خویشاوند نزدیکش یعنی شیر و ببر بیشتر است و وضعیت حفاظتی بهتری دارد.
پلنگ اکنون به طور محلی در هنگ کنگ، سنگاپور، کره جنوبی، اردن، مراکش، ایران، توگو، امارات متحده عربی، ازبکستان، لبنان، موریتانی، کویت، سوریه، لیبی، تونس و به احتمال زیاد در کره شمالی، گامبیا، لائوس، لسوتو، تاجیکستان، ویتنام و فلسطین منقرض شده است. این جانور اکنون تنها در ۲۵ درصد گسترهٔ جهانی تاریخی خود وجود دارد.
قدمت نخستین فسیل پلنگ یافت شده در کاوش ها در اروپا ۶۰۰۰۰۰ سال تخمین زده می شود که قدمت آن به اواخر پلیستوسن پیشین می رسد. فسیل پلنگ همچنین در ژاپن و سوماترا یافت شده است.
پلنگ در مقایسه با دیگر گربه سانان، پاهایی کوتاه، بدنی کشیده و جمجمه ای بزرگ دارد. این جانور، دارای دودیسی جنسی است و نرها، بزرگ تر و سنگین تر از ماده ها هستند. این جانوران، بر اساس نوع زیرگونه، زیستگاه و منطقهٔ جغرافیایی، اندازهٔ متفاوتی دارند اما به طور کلی، ارتفاع یک پلنگ نر تا شانه، ۶۰ تا ۷۰ سانتی متر و در ماده ها ۵۷ تا ۶۳ سانتی متر است. طول بدن پلنگ ها از سر تا دُم، ۹۰ تا ۱۹۶ سانتی متر ، طول دُم بلند آن ها ۶۶ تا ۱۰۲ سانتی متر است. وزن پلنگ نر، ۳۷ تا ۹۰ کیلوگرم و در ماده ها ۲۸ تا ۶۰ کیلوگرم است. حداکثر وزن ثبت شدهٔ یک پلنگ وحشی در جنوب آفریقا، حدود ۹۶ کیلوگرم ( ۲۱۲ پوند ) و اندازهٔ آن ۲۶۲ سانتیمتر ( ۸ فوت ۷٫۱ اینچ ) بود. یک پلنگ هندی که در سال ۲۰۱۶ در هیماچال پرادش کشته شد، ۲۶۱ سانتیمتر ( ۸ فوت ۶٫۸ اینچ ) طول و حدود ۷۸٫۵ کیلوگرم ( ۱۷۳٫۱ پوند ) وزن داشت؛ این مورد، احتمالاً بزرگ ترین پلنگ وحشی شناسایی شده در هند بود.






متولد سال پلنگم
نیاوران: روستایی در شمال تهران به نام نیاوران در نیستان ها نی را برداشت و به تهران میاوردند و میفروختند. و ان منطقه به نی اوران معروف شد. ( حامد )
پلنگ: پل انگ. پل به معنای نیرومند و قوی همراه با
قلدری و زورگویی و چابکی.
قلدری و زورگویی و چابکی.
نَمِر یا نِمِر ، فَهد
با درود و سپاس خدمت شما اساتید
زبان تاتی که به قول استاد یارشاطر رسا و شایسته است که آن را مادی بخوانیم
در زبان تاتی ( پلنگ ) از دو واژه ی ( پِلّهَ ) یعنی بزرگ و ( اَنگ ) یعنی زنبور ساخته شده ، حیوانی بزرگ همانند زنبور تیز رو زرد وسرخ و آتشین گویند
... [مشاهده متن کامل]
واژه ی ( پِلّهَ ) از پیل یا فیل که بزرگترین حیوان است گرفته شده
واژه ی ( مُچُنَه ) یعنی کوچک و ریز که از واژه ی مورچه که کوچکترین حیوان است ساخته شده است
امرتات
زبان تاتی که به قول استاد یارشاطر رسا و شایسته است که آن را مادی بخوانیم
در زبان تاتی ( پلنگ ) از دو واژه ی ( پِلّهَ ) یعنی بزرگ و ( اَنگ ) یعنی زنبور ساخته شده ، حیوانی بزرگ همانند زنبور تیز رو زرد وسرخ و آتشین گویند
... [مشاهده متن کامل]
واژه ی ( پِلّهَ ) از پیل یا فیل که بزرگترین حیوان است گرفته شده
واژه ی ( مُچُنَه ) یعنی کوچک و ریز که از واژه ی مورچه که کوچکترین حیوان است ساخته شده است
امرتات
واژه پلنگ
معادل ابجد 102
تعداد حروف 4
تلفظ palang
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم پلنگ پهلوی] ( زیست شناسی )
مختصات ( پَ لَ ) ( اِ. )
آواشناسی palang
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع واژگان عامیانه
فرهنگ لغت معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
واژه صد درصد پارسی باز این پان ترکیسم آرش محمدد ی حرف کرد
معادل ابجد 102
تعداد حروف 4
تلفظ palang
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم پلنگ پهلوی] ( زیست شناسی )
مختصات ( پَ لَ ) ( اِ. )
آواشناسی palang
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع واژگان عامیانه
فرهنگ لغت معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
واژه صد درصد پارسی باز این پان ترکیسم آرش محمدد ی حرف کرد
پلنگ = پل ( اتشی و گرم و سرخ ) انگ ( دارای نشانه یا خال )
=> پلنگ = خال قرمز یا خال اتشین = جانوری که خال های اتشین ( گرم ) دارد
پِل در پٍلاپٍل یا فلافل آمده یعنی اتشین و با فل فل زیاد همین واژه فل فل پٍل پٍل بوده => پل یعنی تند و اتشین و میتواند پلنگ به چم خال سرخ یا جانوری با خال های زیاد باشد
... [مشاهده متن کامل]
=> پلنگ = خال قرمز یا خال اتشین = جانوری که خال های اتشین ( گرم ) دارد
پِل در پٍلاپٍل یا فلافل آمده یعنی اتشین و با فل فل زیاد همین واژه فل فل پٍل پٍل بوده => پل یعنی تند و اتشین و میتواند پلنگ به چم خال سرخ یا جانوری با خال های زیاد باشد
... [مشاهده متن کامل]
من با اقای . . .
موافقم همش برای هر چیزی میگین ترکی هست
که در اصل لری هست یا پارسی ( فارسی )
موافقم همش برای هر چیزی میگین ترکی هست
که در اصل لری هست یا پارسی ( فارسی )
آقای ارش محمدی زبان طورکی یک زبان پیوندیه، خواهشا برای توجیه واژگان مثل همین پلنگ از دستور زبانهای آریایی یا ترکیبی بهره نبرید، اصلا میدانید پیوندی و ترکیبی یعنی چه؟
پلنگ یک کلمه ترکی است و از دو بخش تشکیل شده
۱ - پل pal یا صحیح تر آن bal یا bel به معنی مشخص ، واضح ، بارز آشکار، متمایز ، برجسته که از آن فعل هایی چون bellenmek مشخص شدن ، آشکار شدن ، معین شدن و belirtmek به معنای مشخص کردن ، معین کردن ، نشان دادن ، و یا کلماتی چون belli ، bellek ، و. . . . مشتق شده اند
... [مشاهده متن کامل]
۲ - انگ ang یا صحیح تر آن anik یا enik که بعد از کمی ساده سازی در تلفظ به صورت ang در آمده که به معنی پایین آمده می باشد و از فعل enmek یا inmek به معنای پایین آمدن ، نزول کردن ، مشتق شده که در ترکی به طور خاص به فک پایین که قابلیت پایین رفتن و افتادگی را دارد اطلاق میشود
و پلنگ که متشکل از پل انگ می باشد در واقع به معنی فک زیرین بارز است و این اسم را به خاطره داشتن فک تحتانی متمایز به پلنگ داده اند
و کلمه یوزپلنگ متشکل از سه بخش یوز پل انگ که در آن یوز به معنی صورت ( y�z ) و پل یعنی متمایز و انگ یعنی فک تحتانی که در مجمع یعنی پلنگ رو ، پلنگ چهره که در واقع به حیوانی اشاره دارد که از لحاظ چهره یا صورت همچون پلنگ دارای فک تحتانی برجسته یا متمایز است ولی از لحاظ اندام با آن متفاوت است
۱ - پل pal یا صحیح تر آن bal یا bel به معنی مشخص ، واضح ، بارز آشکار، متمایز ، برجسته که از آن فعل هایی چون bellenmek مشخص شدن ، آشکار شدن ، معین شدن و belirtmek به معنای مشخص کردن ، معین کردن ، نشان دادن ، و یا کلماتی چون belli ، bellek ، و. . . . مشتق شده اند
... [مشاهده متن کامل]
۲ - انگ ang یا صحیح تر آن anik یا enik که بعد از کمی ساده سازی در تلفظ به صورت ang در آمده که به معنی پایین آمده می باشد و از فعل enmek یا inmek به معنای پایین آمدن ، نزول کردن ، مشتق شده که در ترکی به طور خاص به فک پایین که قابلیت پایین رفتن و افتادگی را دارد اطلاق میشود
و پلنگ که متشکل از پل انگ می باشد در واقع به معنی فک زیرین بارز است و این اسم را به خاطره داشتن فک تحتانی متمایز به پلنگ داده اند
و کلمه یوزپلنگ متشکل از سه بخش یوز پل انگ که در آن یوز به معنی صورت ( y�z ) و پل یعنی متمایز و انگ یعنی فک تحتانی که در مجمع یعنی پلنگ رو ، پلنگ چهره که در واقع به حیوانی اشاره دارد که از لحاظ چهره یا صورت همچون پلنگ دارای فک تحتانی برجسته یا متمایز است ولی از لحاظ اندام با آن متفاوت است
فهد، نمر
به دخترایی که کلا ژلن بعد یک عالمه هم آرایش کردن میگن پلنگ مثل اون آهنگ تو پلنگ منی
در گویش شهرستان بهاباد پلنگ /palang/پلنگ/polang/ تلفظ می شود.
پلنگ
پلنگ
واژه "پلنگ" در پارسی باستان "پردنگ" نامیده میشد. دگرگونی دو حرف "رد" به "ل" در چندین واژه دیگر نیز رخ داده است:
.
● سردار >>> سالار
● سرد >>> سال
● زرد >>> زال
● پردیس >>> پالیز
... [مشاهده متن کامل]
● کرپد >>> کالبد
● گرد >>> یل ( پهلوان )
● خورد >>> خوال ( خوالیگر: آشپز )
.
"پرد" ریخت دیگری از همان واژه "پارت" است که به مئنی بخش و تکه می باشد و در این جا یئنی تکه تکه و خال خالی. در زبان پارسی پهلوی به خال "پارش" می گفتند. در زبان های اروپایی نیز برای پلنگ دو واژه را به کار می برند:
pard: از ریشه پردنگ ( خالدار )
pars: ( از ریشه پارش در پهلوی ( خال خالی
واژه "پلنگ" در پارسی باستان "پردنگ" نامیده میشد. دگرگونی دو حرف "رد" به "ل" در چندین واژه دیگر نیز رخ داده است:
.
● سردار >>> سالار
● سرد >>> سال
● زرد >>> زال
● پردیس >>> پالیز
... [مشاهده متن کامل]
● کرپد >>> کالبد
● گرد >>> یل ( پهلوان )
● خورد >>> خوال ( خوالیگر: آشپز )
.
"پرد" ریخت دیگری از همان واژه "پارت" است که به مئنی بخش و تکه می باشد و در این جا یئنی تکه تکه و خال خالی. در زبان پارسی پهلوی به خال "پارش" می گفتند. در زبان های اروپایی نیز برای پلنگ دو واژه را به کار می برند:
pard: از ریشه پردنگ ( خالدار )
pars: ( از ریشه پارش در پهلوی ( خال خالی
پلنگ ( عربی : نَمِر ، نِمْر ، نَمْر ؛ ترکی : پارس / بارس ) ، نام فارسی برای پَنثراپاردوس ، پستاندار بزرگ خالدار از تیره گربه ها که در افریقا بیشتر به «لئوپارد» معروف است ] در پهلوی : پَلَنگ ؛ در گیلکی ، فَریزَندی ، یارَندی ، نطنزی : pجlجng ؛ در دزفولی : palang ؛ در گُمْشچَه : polang ؛ در کردی عاریتی : pilink ؛ در پشتو: ng ¦ a ¤ pr ( هورن و هوبشمان ، ذیل مادّه ) . به عقیده هورن و هوبشمان ، در شاهنامه پلنگ به معنای ببر نیز به کار رفته است ( همانجا ) [ .
... [مشاهده متن کامل]
این گربه سان بزرگ جثه که درنده ترین عضو خانواده است ، در اقلیمهای گرم همه جا هست و در نواحی جغرافیایی متنوعی از افریقا گرفته تا آسیا مشاهده می شود و انواع آن را می توان در سرزمینهای اسلامی پیدا کرد.
] در ایران ظاهراً روزگاری پلنگ زیاد بوده است چون در جاهای مختلف در ایران «پلنگ تپه » وجود دارد ( دمیسون ، ص 303 ) . از آنجا که پازن * طعمه مناسبی برای پلنگ است ، پراکندگی پلنگ و پازن در ایران تقریباً یکی است بااین تفاوت که پلنگ در جنگلهای انبوه نیز زندگی می کند. پلنگ ایران از بزرگترین نژاد پلنگهای دنیا، وازاغلب انواع افریقایی وهندی بزرگتروازآنهاکمرنگ تراست واین باعث شده است که برخی پلنگ ایرانی را با پلنگ برفی اشتباه بگیرند؛ درحالیکه وجود پلنگ برفی در ایران نامحتمل است ( هرینگتون ودیگران ، ص 28 ) [انواع پنثراپاردوس دَثِل درمرکز ایران ، پنثرا پاردوس ساکسی کولور در شمال ایران و پنثرا پاردوس سِندیکا در بلوچستان زندگی می کنند ] برای تصویر انواع پلنگهای قسمتهای مختلف ایران رجوع کنید به اعتماد، ج 2، ص 181ـ183 ) [ .
دَمیری ( ج 2، ص 371 ) علاوه بر نام عامِ نَمِر ، حدود ده نام ( کنیه ) دیگر جمع آوری کرده است که به پلنگ اطلاق می شود؛ با پیشوند ابو برای نر و ام برای ماده . فرهنگ نویسان ، تعدادی واژه کهن به مجموعه واژه های مربوط به این حیوان اضافه کرده اند ( رجوع کنید به ابن سیده ، ج 2، ص 283 ) .
طبیعت شناسان و دایره المعارف نویسان سده های میانی اسلامی درباره پلنگ صرفاً گفته های مؤلفان یونانی و رومی از جمله ارسطو و پلینی اکبر، و داستانهای ساختگی مربوط به پلنگ و یوزپلنگ ( رجوع کنید به یوز * ) را که بر اثر جهل و خیالپردازی ، موضوع بحث در دوران باستان بود، تکرار کرده اند. از جمله بعیدترین این ابداعات منشأ پیدایش زرافه است که آن را محصول جفتگیری پلنگ ماده و شتر می دانسته اند و ازینرو در فارسی به آن ، اُشتر ـ گاو ـ پلنگ می گفته اند ( ابن فقیه ، ص 74 ) . گذشته از این ، ادعا می شد که دور گردن پلنگ به هنگام تولد یک افعی پیچیده است . جاحظ ( قرن سوم ) که این افسانه ها را حکایت کرده است ( ج 4، ص 222، ج 6، ص 34، ج 7، ص 128، 241 ) در رد کردن آنها و طبقه بندی آنها به عنوان «مَزاعِم » کوتاهی نکرده است ، اما قزوینی درقرن هفتم ( ص 404ـ405 ) و دمیری درقرن هشتم ( ج 2، ص 371ـ373 ) واشخاص دیگری پس از آنها نیز همچنان این داستانها را بازگفته اند.
به عقیده ابن فقیه همدانی ( قرن سوم ) ، شاید یوزپلنگ حاصل جفتگیری شیر ماده و پلنگ نر باشد ( همانجا ) . کُشاجِم ، شاعرِ قرن چهارم ، در رساله ای که درباره شکار نوشته ( 1954، ص 211ـ212 ) گفته است که دو نوع پلنگ وجود دارد: نوعی که هیکلش بزرگ و دمش کوتاه است و نوع دیگری که جثه ای کوچک و دُمی بلند دارد. قلقشندی ( قرن هشتم ) کلمه به کلمه این نظر را تکرار کرده است ( ج 2، ص 35 ) . اما در قرن ششم جنگاور مشهور، ابن مُنقِذ ( متوفی 584 ) که شخصاً یوزپلنگ را می شناخت و یکی از آنها را داشت و چندین بار با پلنگ روبرو شده بود، همه این تعابیر و نظریات مغلوط را دور ریخت و میان این دو جانور تمایز قایل شد ( ص 110ـ111 ) و با وصف و تشریح آنها، نشان داد که دو گونه کاملاً متفاوت اند.
مؤلفان متفق القول اند که ، برخلاف شیر که وقتی سیر باشد دوری می گزیند و بسیار کم حالت تهاجمی دارد، پلنگ در همه اوقات بینهایت حالت تهاجمی دارد و بویژه به دلیل جهشهای شگفت انگیز خود و تمایلش برای بالا رفتن از درختان بزرگ و کمین کردن در آنها، خطرناک است . برای خلاص شدن از شر این مهمان نامطلوب از ترفندهای متعددی استفاده می شد؛ نخست ، حفر گودالی سرپوشیده که در آن طعمه ای زنده قرار می دادند، اما بدگمانی غریزی جانور غالباً این حقه را بی اثر می کرد. کشاجم یادآور شده که پلنگ عاشق مشروبات الکلی است و شکارچیان با مست کردن او کاملاً وی را در اختیار می گرفتند. گسترده ترین روش کشتن پلنگ ، حمله مستقیم با نیزه و سلاحهای کوتاه کمری بود. شکارچی برای احتیاط بدن خود را با لایه ای از چربی کفتار می پوشاند که به اعتقاد آنان همچون طلسم عمل می کرد. عیسی اسدی بغدادی در دایره المعارف عظیم خود درباره شکار ( الجَمهَره فی علوم البَیزَرَه ، نسخه خطی کتابخانه اسکوریال ، بخش عربی ، ش 903، و نسخه خطی کتابخانه ایاصوفیه ، ش 3813 ) که در حدود 638 آن را تألیف کرده ، درباره روش حمله به پلنگ جزئیاتی آورده است و مَنْکَلی در تلخیص خود از کتاب اسدی در 773 ( ص 96ـ97 ) ، این متن را به طور کامل تکرار کرده است . بنابراین متن ، کسی که می خواست خود را در مقابل حیوان آماده سازد می بایست بالاپوش نمدی ضخیمی ( لُبّاد ) می پوشید و کلاه محافظ به سر می گذاشت که در آن برای دیدن دو سوراخ تعبیه شده بود و پوششی از همان جنس به پا می کرد که از پا تا انتهای ران را می پوشاند. آستین بالاپوش می بایست تا انگشتان ادامه می یافت . شکارچی با سه خنجر از خود دفاع می کرد؛ دو خنجر را روی دو کفلش می بست و یکی را روی سینه اش قرار می داد. چماق چوبی بسیار محکم و سختی نیز داشت که در هر یک از دو سرش حلقه ای فلزی قرار داشت و یک تسمه چرمی سفت این دو حلقه را به هم وصل می کرد. هنگامی که پلنگ دیده می شد، شکارچی مستقیماً به سمت آن می رفت و پیش از آنکه پلنگ بجهد، پشتش را به آن می کرد و کمی به جلو خم می شد تا حیوان به شانه های او برسد. همینکه حیوان می خواست دندانهای خود را در نمد فرو کند، شکارچی با مهارت چماق چوبیش . . .
... [مشاهده متن کامل]
این گربه سان بزرگ جثه که درنده ترین عضو خانواده است ، در اقلیمهای گرم همه جا هست و در نواحی جغرافیایی متنوعی از افریقا گرفته تا آسیا مشاهده می شود و انواع آن را می توان در سرزمینهای اسلامی پیدا کرد.
] در ایران ظاهراً روزگاری پلنگ زیاد بوده است چون در جاهای مختلف در ایران «پلنگ تپه » وجود دارد ( دمیسون ، ص 303 ) . از آنجا که پازن * طعمه مناسبی برای پلنگ است ، پراکندگی پلنگ و پازن در ایران تقریباً یکی است بااین تفاوت که پلنگ در جنگلهای انبوه نیز زندگی می کند. پلنگ ایران از بزرگترین نژاد پلنگهای دنیا، وازاغلب انواع افریقایی وهندی بزرگتروازآنهاکمرنگ تراست واین باعث شده است که برخی پلنگ ایرانی را با پلنگ برفی اشتباه بگیرند؛ درحالیکه وجود پلنگ برفی در ایران نامحتمل است ( هرینگتون ودیگران ، ص 28 ) [انواع پنثراپاردوس دَثِل درمرکز ایران ، پنثرا پاردوس ساکسی کولور در شمال ایران و پنثرا پاردوس سِندیکا در بلوچستان زندگی می کنند ] برای تصویر انواع پلنگهای قسمتهای مختلف ایران رجوع کنید به اعتماد، ج 2، ص 181ـ183 ) [ .
دَمیری ( ج 2، ص 371 ) علاوه بر نام عامِ نَمِر ، حدود ده نام ( کنیه ) دیگر جمع آوری کرده است که به پلنگ اطلاق می شود؛ با پیشوند ابو برای نر و ام برای ماده . فرهنگ نویسان ، تعدادی واژه کهن به مجموعه واژه های مربوط به این حیوان اضافه کرده اند ( رجوع کنید به ابن سیده ، ج 2، ص 283 ) .
طبیعت شناسان و دایره المعارف نویسان سده های میانی اسلامی درباره پلنگ صرفاً گفته های مؤلفان یونانی و رومی از جمله ارسطو و پلینی اکبر، و داستانهای ساختگی مربوط به پلنگ و یوزپلنگ ( رجوع کنید به یوز * ) را که بر اثر جهل و خیالپردازی ، موضوع بحث در دوران باستان بود، تکرار کرده اند. از جمله بعیدترین این ابداعات منشأ پیدایش زرافه است که آن را محصول جفتگیری پلنگ ماده و شتر می دانسته اند و ازینرو در فارسی به آن ، اُشتر ـ گاو ـ پلنگ می گفته اند ( ابن فقیه ، ص 74 ) . گذشته از این ، ادعا می شد که دور گردن پلنگ به هنگام تولد یک افعی پیچیده است . جاحظ ( قرن سوم ) که این افسانه ها را حکایت کرده است ( ج 4، ص 222، ج 6، ص 34، ج 7، ص 128، 241 ) در رد کردن آنها و طبقه بندی آنها به عنوان «مَزاعِم » کوتاهی نکرده است ، اما قزوینی درقرن هفتم ( ص 404ـ405 ) و دمیری درقرن هشتم ( ج 2، ص 371ـ373 ) واشخاص دیگری پس از آنها نیز همچنان این داستانها را بازگفته اند.
به عقیده ابن فقیه همدانی ( قرن سوم ) ، شاید یوزپلنگ حاصل جفتگیری شیر ماده و پلنگ نر باشد ( همانجا ) . کُشاجِم ، شاعرِ قرن چهارم ، در رساله ای که درباره شکار نوشته ( 1954، ص 211ـ212 ) گفته است که دو نوع پلنگ وجود دارد: نوعی که هیکلش بزرگ و دمش کوتاه است و نوع دیگری که جثه ای کوچک و دُمی بلند دارد. قلقشندی ( قرن هشتم ) کلمه به کلمه این نظر را تکرار کرده است ( ج 2، ص 35 ) . اما در قرن ششم جنگاور مشهور، ابن مُنقِذ ( متوفی 584 ) که شخصاً یوزپلنگ را می شناخت و یکی از آنها را داشت و چندین بار با پلنگ روبرو شده بود، همه این تعابیر و نظریات مغلوط را دور ریخت و میان این دو جانور تمایز قایل شد ( ص 110ـ111 ) و با وصف و تشریح آنها، نشان داد که دو گونه کاملاً متفاوت اند.
مؤلفان متفق القول اند که ، برخلاف شیر که وقتی سیر باشد دوری می گزیند و بسیار کم حالت تهاجمی دارد، پلنگ در همه اوقات بینهایت حالت تهاجمی دارد و بویژه به دلیل جهشهای شگفت انگیز خود و تمایلش برای بالا رفتن از درختان بزرگ و کمین کردن در آنها، خطرناک است . برای خلاص شدن از شر این مهمان نامطلوب از ترفندهای متعددی استفاده می شد؛ نخست ، حفر گودالی سرپوشیده که در آن طعمه ای زنده قرار می دادند، اما بدگمانی غریزی جانور غالباً این حقه را بی اثر می کرد. کشاجم یادآور شده که پلنگ عاشق مشروبات الکلی است و شکارچیان با مست کردن او کاملاً وی را در اختیار می گرفتند. گسترده ترین روش کشتن پلنگ ، حمله مستقیم با نیزه و سلاحهای کوتاه کمری بود. شکارچی برای احتیاط بدن خود را با لایه ای از چربی کفتار می پوشاند که به اعتقاد آنان همچون طلسم عمل می کرد. عیسی اسدی بغدادی در دایره المعارف عظیم خود درباره شکار ( الجَمهَره فی علوم البَیزَرَه ، نسخه خطی کتابخانه اسکوریال ، بخش عربی ، ش 903، و نسخه خطی کتابخانه ایاصوفیه ، ش 3813 ) که در حدود 638 آن را تألیف کرده ، درباره روش حمله به پلنگ جزئیاتی آورده است و مَنْکَلی در تلخیص خود از کتاب اسدی در 773 ( ص 96ـ97 ) ، این متن را به طور کامل تکرار کرده است . بنابراین متن ، کسی که می خواست خود را در مقابل حیوان آماده سازد می بایست بالاپوش نمدی ضخیمی ( لُبّاد ) می پوشید و کلاه محافظ به سر می گذاشت که در آن برای دیدن دو سوراخ تعبیه شده بود و پوششی از همان جنس به پا می کرد که از پا تا انتهای ران را می پوشاند. آستین بالاپوش می بایست تا انگشتان ادامه می یافت . شکارچی با سه خنجر از خود دفاع می کرد؛ دو خنجر را روی دو کفلش می بست و یکی را روی سینه اش قرار می داد. چماق چوبی بسیار محکم و سختی نیز داشت که در هر یک از دو سرش حلقه ای فلزی قرار داشت و یک تسمه چرمی سفت این دو حلقه را به هم وصل می کرد. هنگامی که پلنگ دیده می شد، شکارچی مستقیماً به سمت آن می رفت و پیش از آنکه پلنگ بجهد، پشتش را به آن می کرد و کمی به جلو خم می شد تا حیوان به شانه های او برسد. همینکه حیوان می خواست دندانهای خود را در نمد فرو کند، شکارچی با مهارت چماق چوبیش . . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)