پلنکه

لغت نامه دهخدا

پلنکه. [ پ َ ل َ ک َ ] ( اِخ ) پلنکا. به این اسم در روم ایلی و بلغارستان و صربستان و مجارستان عدّه بسیاری قصبه و قریه کوچک موجود است. از همه مشهورتراکری پلنکه میباشد که مرکز قضاست و در سنجاق اسکوب ولایت قوصوه در75 هزارگزی شمال شرقی اسکوب نزدیک حدودبلغارستان واقع شده عدّه سکنه آن به 4000 نفر بالغمیگردد. نهرهای اکری دره و دوراق از میان این خاک میگذرد و پلهای متعدد دارد در این مرکز دو جامع، یک حمام ، یک ساعت زنگی ، یک خرابه قلعه قدیم و قریب صدوپنجاه مغازه وجود دارد و باغها و باغچه های سبز و خرّم گرداگرد آن را فراگرفته است. ( قاموس الاعلام ترکی ).

پلنکه. [ پ َ ل َ ک َ ] ( اِخ ) پلنکا. نام قضایی است. این قضا از طرف مشرق وشمال شرقی به بلغارستان ، و از جانب شمال به حدود صربستان و از سوی مغرب به پره شو و کومانو و از جهت جنوب نیز به قضاهای قره طوه و قوچانه ، میرسد و از46 قریه مرکب است. قسم اعظم اراضی آن سنگلاخ و ریگزار است محصولات آن از احتیاجات محلی تجاوز نمی کند. میوه جات علی الخصوص آلو سیاه فراوان دارد. ( قاموس الاعلام ترکی ).

پیشنهاد کاربران