پلمه. [ پ َ م َ / م ِ ] ( اِ ) لوحی که ابجد و غیر آن بر آن نویسند تا اطفال بخوانند. ( برهان قاطع ). تخته و تکه آهنی که نخست الف با برای آموختن کودکان نویسند. || نوعی از گل است سخت شده و سیاه که ورقه ورقه جدا می شود و می توان برای نوشتن بکار برد. سنگ لوح :
نخست چون پدرم پلمه در کنار نهاد
چه علمها که بخواندم از آن بغیر زبان.خواجه عمید لوبکی ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| ( مص ) دروغ گفتن. || بهانه کردن. || متهم ساختن و تهمت نمودن. || دست و پا گم کردن. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) .