پلمس

لغت نامه دهخدا

پلمس. [ پ َ م َ ] ( اِ ) پلمسه. مضطرب شدن و دست و پا گم کردن. ( برهان قاطع ). اضطراب. || متهم ساختن. ( برهان قاطع ). || دروغ گفتن. ( برهان قاطع ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- مضطرب شدن و دست و پا گم کردن اضطراب . ۲- متهم ساختن . ۳- دروغ گفتن.

فرهنگ معین

(پَ مَ ) ۱ - مضطرب شدن و دست و پا گم کردن ، اضطراب . ۲ - متهم ساختن . ۳ - دروغ گفتن .

فرهنگ عمید

۱. بهانه.
۲. تهمت.
۳. دروغ.
۴. اضطراب.

پیشنهاد کاربران

بپرس