لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) بیرون زدن چیزی از جای خود چون چشم در بعضی بیماریها بیرون جستن بر آمدن بر جستن بیرون خزیدن جحظ .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بیرون جستن یا بیرون آمدن چیزی از جای خود یا از حد طبیعی خود مانند برآمدگی و برجستگی چشم.
پیشنهاد کاربران
پلغیدن ؛ پلقیدن ، بیرون آمدن مایع از چیزی که تحت فشار قرار گرفته . در گویش شهربابکی اغلب برای له شدن حشرات یا له شدنمیوه برای مثال انگور به کار می رود. برای بیرون مایع آمدن چشم انسان تحت ضربه یا فشار کلمه پلاییدن به کار میرود.