پلتیک

/poletik/

فرهنگ فارسی

سیاست، مهارت، کشورداری، فن تمشیت داخلی وخارجی
۱- پلیتیک سیاست . ۲- حقه بازی نیرنگ : ( در مجمع حروف مرا پنج ( پ ) نبود: پلتیک و پول و پر رویی و پز و پارتی. )

فرهنگ معین

(پُ لِ ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - سیاست . ۲ - نیرنگ ، حقه بازی .

فرهنگ عمید

= پولتیک

پیشنهاد کاربران

خطا و جرم کسی را بر ملا کردن به پلیس اطلاع دادن پلتیک همان راپورت است
کلمه انگیسی است. ( politic ) دیپلوماسی، آراسته، مهذّب، باسیاست، سیّاس، سیاسی، نماینده سیاسی، زندانی سیاسی. شاهد مثال:
گاه لطف است و خوشی، گاه عتابست و خطاب تا چه از این همه پلتیک تقاضا دارند
و:
...
[مشاهده متن کامل]

عاشقان را سر آزادی و استقلال است کی ز پلتیک سر زلف تو پروا دارند
( هر دو بیت از غزل ملک الشهراء بهار )

بپرس