پلاک

/pelAk/

برابر پارسی: پَلمَک

معنی انگلیسی:
plate, plaque, tag, license plate, shingle

لغت نامه دهخدا

پلاک. [ پْلا / پ ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) ورقه یا لوح آهن یا برنج ومس و غیره که روی آن نام کسان و شغل و امثال آن نقرو بر در خانه یا روی اشیاء نصب کنند. صفیحه. لوح.

فرهنگ فارسی

لوح، پولک، قطعه یاورق که روی آن اسم یانمره حک کنند
( اسم ) ۱- اوح و صفحه ای از فلز سنگ و مانند آن . ۲- ورقه یا لوح فلزی که نام و نشانی کسان یا شغل و امثال آن بر رویش حک و بر در خانه یا روی اشیا نصب کنند .

فرهنگ معین

(پِ ) [ فر. ] ( اِ. ) ۱ - ورقه یا صفحة معمولاً فلزی که اطلاعاتی روی آن حک شود. ۲ - نوار پلاستیکی همراه مشخصات نوزاد که در بخش نوزادان که جهت شناسایی وی به مچ او می بندند. ۳ - قطعه فلزی گرانبها که به صورت گردنبند یا دستبند به کار می رود. ۴ - قطعه زمینی با م

فرهنگ عمید

۱. لوح فلزی که روی آن شماره یا نامی را بنویسند و بر در خانه یا به وسیلۀ نقلیه یا دیوار نصب کنند.
۲. قطعه ای کوچک از فلز قیمتی مانند طلا یا نقره که دارای نقش است و با زنجیر به گردن آویزان می شود.
۳. قطعه ای فلزی که شمارۀ شناسایی خاصی روی آن حک شده است و نیروهای نظامی به وسیلۀ زنجیر به گردن خود آویزان می کنند.
۴. نوار پلاستیکی که مشخصات نوزاد روی آن نوشته شده و برای شناسایی در بخش زایمان بیمارستان به مچ دست او بسته می شود.
۵. (پزشکی ) صفحۀ فلزی که به وسیلۀ پیچ به استخوان های شکسته بسته می شود و تا هنگام جوش خوردن، آن ها را محکم نگاه می دارد.
۶. (حقوق ) [مجاز] قطعه زمینی با مساحت معین که به وسیلۀ شمارۀ خاصی ثبت شده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{license plate, number plate} [قطعات و مجموعه های خودرو] صفحه ای فلزی که پلاک خودرو بر روی آن حک شده است

گویش مازنی

/pelaak/ مکان شستن لباس

دانشنامه آزاد فارسی

پلاک (plaque)
هر تجمع غیرعادی مواد در سطح بدن، مخصوصاً لایۀ نازک و شفافی متشکل از نوعی پروتئین چسبناک با نام موسین، و باکتری ها در سطح دندان. اگر پلاک از سطح دندان پاک نشود، تبدیل به جرم دندان شده و باعث پوسیدگی دندان، و در نهایت بیماری لثه می شود. شکل دیگر پلاک تجمع چربی یا بافت لیفی در دیوارۀ رگ هاست که باعث ایجاد آتروم می شود.

مترادف ها

tag (اسم)
برچسب، سوش، علامت، پلاک، تهلیل، منگوله یا نوار، بند گردان سرود، مثال یا گفته مبتذل

plate (اسم)
روکش، لوحه، لوح، قاب، صفحه، بشقاب، نعل اسب، پلاک، صفحه فلزی، بقدر یک بشقاب، ورقه یا صفحه

plaque (اسم)
نشان، لوحه، پلاک، صفحه کوچک

license plate (اسم)
پلاک

پیشنهاد کاربران

کلمه پلاک در پزشکی:
با سخت شدن و تنگ شدن عروق خونی, چربی, کلسترول و مواد دیگر با هم تجمع پیدا کرده و تشکیل ماده ای مومی شکل به نام پلاک می دهند.
پلاک جنگی رزمندگان:
dog tag
این اصطلاح همان پلاک زنجیردار خودمونه که اطلاعات رزمنده روش حک شده
Car plate
پلاک :[اصطلاح ملک و مسکن] قطعه فلزی است با ابعاد، طرح و رنـگ خاص که شمـاره ثبتی روی آن حک می شود ودر ثبت عمومی به در منازل نصب می شود.
پلاک ( هر کلمه ایی آخرش ک باشد. 99در صد تورکی است ) ، پلمک، بولمک ( بیلگی، بیل ماق ) اردبیل، اربیل، شورابیل، چرنوبیل، آندبیل ( آند داغی، آند=سوگند ) ، هابیل، قابیل، بیله وردی، بیله سوار. . . . بیل از بیلگی
...
[مشاهده متن کامل]
وبیلماق ( دانستن ) است. . . . . . . . . . . . . پلاک ماشین برای دانستن، صاحب ماشین است. پلاک رزمنده ها برای دانستن اسم رزمنده ها است. اگر رزمنده ایی روی مین برود. وشهید بشود. و پیکر مطهرش از هم پاشیده شود. تنها پلاکش هویت اورا مشخص می کند. پلاک از بولمک تورکی است. وارد زبان فرانسوی شده است ( مثل دویوگی ( برنج ) و یوغورد ( ماست ) )

بپرس