پفو. [ پ ُ ] ( اِ ) پُف. فوت. باد. دم. نفخة : آنکه بر شمع خدا آرد پفوشمع کی میرد، بسوزد پوز او.مولوی.
( اسم ) ۱- بادی بود که از دهان بدر آرند برای خاموش کردن چراغ یا تیز کردن آتش یا سرد کردن چیزی گرم و امثال آن فوت دم پفو باد . ۲- آماس ورم .