پف کاسه گری. [ پ ُ ف ِ س َ / س ِ گ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فوت کاسه گری. تعبیری مثلی است. نهانی و دقیق ترین قسمت فنی. گویند مردی از ایران به آموختن هنر چینی سازی به چین شد و در کارخانه آن هنر بیاموخت و به ایران بازگشت لکن ظرفهای او خشن و ناهموار می آمد بار دیگر به چین شد و نزد استاد خود از ناصافی و ناهمواری کارهای خویش شکایت برد او بشاگرد گفت تا کار استاد را بار دیگر از اول تا آخر ببیند مگر نقص کار خویش بیابد. شاگرد دست استاد را می پائید تا هنگام گذاشتن کاسه در کوره استاد کاسه را در دست گرفته و سخت در آن پف کرد تا گرد و غبار آن یکباره زائل شد و سپس در کوره نهاد شاگرد نقص کار خویش دریافت و پس از آن گاه به کوره گذاشتن کاسه ها را پف میکرد و ظروف هموار و لغزان می آمد. ( نقل بمعنی از فرهنگ نظام ) :
آن دلبر کاسه گر که چون حور و پریست
جان در تن من ز هجر رویش سفریست
گر لب به لبم نهد ز سر جان یابم
کارم موقوف ِ یک پف کاسه گریست.باقر کاشی ( از لغت نامه ضیاء ).
و نیز رجوع به پف شود.