ز اختیار خویش گشتی مهتدی.
مولوی.
آنچنان مستی مباش ای پرخردکه بعقل آید پشیمانی خورد.
مولوی.
اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم. ( گلستان سعدی ).نیست باک از کشتنم ترسم پشیمانی خورد
آنکه فتوای هلاک دوست از دشمن گرفت.
سنجر کاشی ( از فرهنگ ضیاء ).
هر که مال نخورد پشیمانی خورد. ( ازمجموعه امثال چ هند ). تهکّم ؛ پشیمانی خوردن بر فوت کاری. ( منتهی الارب ).