پشیمانی خوردن

لغت نامه دهخدا

پشیمانی خوردن. [ پ َ خوَرْ/ خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) ندامت. تَندﱡم. تأسف. تلهﱡف. تفکﱡه : مردم چرا از کاری پشیمانی خورند که دیگر بار خورده باشند. ( از قابوسنامه ). گویند که برهمین از کشتن چندان مردم پشیمانی خورد و گفت... ( مجمل التواریخ و القصص ). آن پشیمانی که خوردی از بدی
ز اختیار خویش گشتی مهتدی.
مولوی.
آنچنان مستی مباش ای پرخرد
که بعقل آید پشیمانی خورد.
مولوی.
اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم. ( گلستان سعدی ).
نیست باک از کشتنم ترسم پشیمانی خورد
آنکه فتوای هلاک دوست از دشمن گرفت.
سنجر کاشی ( از فرهنگ ضیاء ).
هر که مال نخورد پشیمانی خورد. ( ازمجموعه امثال چ هند ). تهکّم ؛ پشیمانی خوردن بر فوت کاری. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- نادم شدن ندامت ندامت حاصل کردن سدم منفعل شدن متاسف شدن پشیمانی خوردن پشیمانی یافتن پشیمانی گرفتن . ۲- توبه کردن انابت کردن .
ندامت تندم

پیشنهاد کاربران

پشیمانی ( پشیمان ) خوردن ؛ اظهار ندامت کردن. تحمل ندامت کردن. قبول ندامت کردن :
پشیمانی افزون خورد زآنکه مست
بشب زیر آتش کند هر دو دست.
فردوسی.
دیگر در هشیاری زآن پشیمانی خورد. ( تاریخ سیستان ) .
...
[مشاهده متن کامل]

کنون زآنچه کردی و خوردی بتوبه
همی کن ستغفار و میخور پشیمان.
ناصرخسرو.
قباد دریافت که چنانست که انوشروان می گویدو پشیمانی خورد. ( فارسنامه ابن بلخی ) . امیر نصر سخن می گفت و آب از چشم او بارید و پشیمانی می خورد بر آنچه رفته بود. ( تاریخ بخارا ) .
در این باغ از گل سرخ و گل زرد
پشیمانی نخورد آنکس که برخورد.
نظامی.

بپرس