پشیز

/paSiz/

مترادف پشیز: اندک، پاپاسی، پشیزه، پول خرد، پول سیاه، دینار، شاهی، عباسی، غاز، فلس، قاز، مبلغ ناچیز

معنی انگلیسی:
dust, straw, toy, trifle, truck, trumpery, bauble, fig, sou, copper or nickel coinage, counter, peanuts, red cent

لغت نامه دهخدا

پشیز. [ پ َ ] ( اِ ) سکه مسین ساسانیان. || شصت یک درم است : و همچنان عادت مردمان بر این رفت تا درم را به شصت پشیز کردند. ( التفهیم بیرونی ). || پول ریزه نازک بسیارتنک رایج را گویند. ( برهان قاطع ). پولی باشد که از مس زنند و خرج کنند و بعضی گویند درم برنجین بود و چیزی که بجای درم ستانند. درم برنجین. ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ). چیزی باشد که بجای درم رود. ( لغت نامه اسدی ). درم بد مسین بود بی قیمت. ( حاشیه لغت نامه اسدی ). بمعنی فلس و پول ریزه کوچک که از مس باشد ظاهراً آن است که در دیار ما عالمگیری مشهور است. ( غیاث اللغات ). خرد و کوچکترین پول سیاه در قدیم که از برنج بوده. پول کوچک مسین کم بها. پول ریزه باشد که از مس یا برنج سازند. پشیزه. پشی. فلس. درم زبون. پول ریزه کم ارز. پول سیاه. منغرٌ. منغرُک. جِندَک. تُسو. طُسوج. سکّه خرد. قاز. ( در تداول عوام ). پاپاسی :
چه فضل میر ابوفضل بر همه ملکان
چه فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز.
رودکی ( از لغت نامه اسدی ).
پشیزی به از شهریاری چنین
که نه کیش دارد نه آئین نه دین.
فردوسی.
ز داد تو هر ذره مهری شود
زفرّت پشیزی سپهری شود.
فردوسی.
چو بخت عرب بر عجم چیره شد
همی بخت ساسانیان تیره شد
برآمد ز شاهان جهان را قفیز
نهان شد زر و گشت پیدا پشیز.
فردوسی.
بویژه ز بهرام و زریونیز
همی جان خویشم نیرزد پشیز.
فردوسی.
از این هر چه گفتم مخواهید چیز
وگر کس ستاند از آن یک پشیز.
فردوسی.
گرچه زرد است همچو زر پشیز
یا سپید است همچو سیم ارزیز.
لبیبی.
و اگر به آن نفس و خرد و همت اصل بودی نیکوتر بودی که عظامی و عصامی بس نیکو باشد ولیکن عظامی بیک پشیز نیرزد چون فضل و ادب و درس ندارد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 415 ).
همی تا بود جان توان یافت چیز
چو جان شد نیرزد جهان یک پشیز.
اسدی ( گرشاسب نامه اسدی ).
پشیزی بدست تو بهتر بسی
ز دینار بر دست دیگر کسی.
اسدی ( گرشاسب نامه اسدی ).
که ای بانوی مصر و جفت عزیز
فکنده زر و برگرفته پشیز.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
سخن تا نگوئی به دینار مانی
ولیکن چو گفتی پشیز مسینی.
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پولک، فلس، پول سیاه، سکه سیاه مسی کم ارزش
( اسم ) ۱- پول کوچک مسین یا برنجین کم بها پول ریز. نازک بسیار تنک رایج قاز پاپاسی پشیزه پشی جندک تسو طسوج . ۲- سک. مسین ساسانیان. ۳- فلس که شست تای آن یکدرم بوده است. ۴- سک. قلب . ۵- فلس ماهی پولک ماهی . ۶- گلها از زر و سیم که برای زینت بر دوال کمر دوزند نوپلکهای چرم که بدامن چادر دوزند و بند از آن گذرانند . یا به پشیزی نیرزیدن . سخت بی ارج و قدر بودن سخت ناچیز بودن . یا پشیز از دینار ندانستن . قو. تمیز و تشخیص نیک از بد و صحیح از سقیم ندانستن .

فرهنگ معین

(پَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - پول فلزی کم بها. ۲ - خردترین سکة عهد ساسانیان ، بشیز. ۳ - سکة قلب . ۴ - فلس ماهی ، پولک .

فرهنگ عمید

۱. پولک، فلس.
۲. پول خُرد فلزی کم ارزش، پول سیاه. [قدیمی]
۳. سکۀ مسین کم ارزش که در زمان ساسانیان رایج بوده: سخن تا نگویی به دینار مانی / ولیکن چو گفتی پشیزی مسینی (ناصرخسرو: ۱۷ ).

دانشنامه آزاد فارسی

پَشیز
(از ریشۀ پهلوی، با دو صورت نوشتاری دیگر پشی و پشیزه) نام خُردترین سکۀ دوران پادشاهی ساسانی. سکه ای بسیار کوچک و نازک از جنس مس یا برنج بود. برخی این نام را معادل زر قلب به کار برده اند. پورداوود اصل این واژه را آرامی و به معنی فلس ماهی معرفی کرده است. برخی نیز منشأ آن را یونانی دانسته اند.

مترادف ها

copper coinage (اسم)
پشیز

doit (اسم)
تکه، قطعه، پشیز، پول سیاه

stiver (اسم)
ذره، پشیز، غاز

پیشنهاد کاربران

پشیز =pashyz
پشیز کوچکترین واحد پول ایرانیان در زمان ساسانیان بود و از آن روز به معنای کم ، بی ارزش و پول خُرد بسیارناچیز ، وتقریبا به معنای هیچ ست
درواقع آنقدر بی ارزش و ناچیز که برابری می کند با هیچ .
farthing
chicken feed=a small amount of anything, especially of money. ( See also for chicken feed. Compare this with for peanuts. )
کم، اندک، هیچ
( slang )
peanut
بنام خدا
با سلام ، پشیز واحد پول سا سا نیان بوده.
با تشکر
پاپاسی

بپرس