پشکم

لغت نامه دهخدا

پشکم. [ پ َ / پ ِک َ ] ( اِ ) بچکم. پچکم. ایوان و بارگاه :
پدید آرد سخن در خلق عالم بیشی و کمّی
چو فردا این سخن گویان برون آیند زین پشکم.
ناصرخسرو.
این جنبش بیقرار یک حال
افتاده در این بلند پشکم.
ناصرخسرو.
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
ناصرخسرو.
زین کار که کردی برون ز دستی
بر خویشتن ای خر ستون پشکم.
ناصرخسرو.
یک رش هنوز برنشدستی نه یک بدست
پنجاه سال شد که در این سبز پشکمی.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ایوان و بارگاه پچکم بچکم .

فرهنگ معین

(پِ کَ ) (اِ. ) ایوان و بارگاه .

فرهنگ عمید

= بشکم

پیشنهاد کاربران

ایوانی که از سه طرف بسته و از یک طرف باز است

بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم
بسی رفتم پی آز، اندرین پیروزه گون بیکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
ناصرخسرو.
...
[مشاهده متن کامل]

از شبستان به بشکم آمد شاه
گشت بشکم ز دلبران چون ماه.
رودکی ( از لغت فرس اسدی ) .
بسی رفتم پی آز اندرین پیروزه گون بشکم .
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
ناصرخسرو.
خانه ای چون سرای جان خرم
بشکمش غیرت فضای ارم.
شهاب الدین ( از سروری ) .
پدید آرد سخن در خلق عالم بیشی و کمّی
چو فردا این سخن گویان برون آیند زین پشکم.
ناصرخسرو.
این جنبش بیقرار یک حال
افتاده در این بلند پشکم.
ناصرخسرو.
بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.
ناصرخسرو.
زین کار که کردی برون ز دستی
بر خویشتن ای خر ستون پشکم.
ناصرخسرو.
یک رش هنوز برنشدستی نه یک بدست
پنجاه سال شد که در این سبز پشکمی.
ناصرخسرو.
شد :
از تو حالی نگارخانه ٔ چشم
فرش دیبا کشیده بر پچکم.
رودکی.
هزاران بدو اندرون طاق و خم
به پچکم درش نقش باغ ارم.
عنصری.
از تو خالی نگارخانه ٔ جم
فرش دیبا کشیده بر بجکم.
رودکی.
هزاران بدش اندرون طاق و خم
به بجکم درش نقش باغ ارم.

بپرس