پشکل

/peSkel/

معنی انگلیسی:
orbicular dung, sheep-dung

لغت نامه دهخدا

پشکل. [ پ ِ ک ِ ] ( اِ ) سرگین گوسفند و آهو و اسب و خر و استر و اشتر و از گاو آنگاه که سخت و مدور باشد. ذَبَلة. دِمة. بَعر. ( منتهی الارب ) : صدهزار مرد و زن و کودک برون آمده بودند با انواع نثار از خاشاک و سرگین و پشکل و خاکستر. ( راحةالصدور راوندی ). شأو؛ پشکل ناقه. حثة؛ پشکل نرم. کُرّة؛ پشکل پاره. کُرّة؛ پشکل گنده بوی که بدان زره را جلا دهند. ذبل و ذبول ؛ پشکل انداختن. ( منتهی الارب ).
- پشکل برچین ؛ سخت بی سروپا. سخت فقیر و حقیر.
- پشکل به تنور کردن ؛ ( بمزاح ) پی درپی خوردن.
- پشکل ناک ؛ آلوده به پشکل : مُتدّمن ؛ آب پشکل ناک. ( منتهی الارب ).
- مثل پشکل ؛ سخت خُرد.
|| سخت بسیار. و نیز رجوع به پشک شود. || این کلمه با فعل انداختن صرف شود. بَعرْ. ذبول. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

سرگین الاغ واستروشتروبزکه گردوگلوله ماننداست
( اسم ) سرگین گوسفند و آهو و اسب و خر و استر و اشتر و گاو آنگاه که سخت و مدور باشد بعر ذبله . یا پشکل برچین . سخت بی سر و پا سخت فقیر . یا پشکل بتنور کردن . پی در پی خوردن . یا مثل پشکل . سخت خرد .

فرهنگ معین

(پِ کِ ) نک پشک .

فرهنگ عمید

سرگین اسب، الاغ، استر، شتر، گوسفند، بز، و آهو که گِرد و مانند گلوله باشد، پشگل.

گویش مازنی

/pashkel/ کاوش

مترادف ها

dung (اسم)
سرگین، کود، پشکل، مدفوع حیوانات

turd (اسم)
پشکل، گه، سنده

فارسی به عربی

روث

پیشنهاد کاربران

Turd یعنی پشکل گوسفند
بعرور، چعچ
در گویش مردم شهرستان زرند نیز به معنای مدفوع گوسفند است.
پشکل به مدفوع نسبتا گرد و درهمان حال خشکیده باشد، اغلب گوسفند و بز گویند که به اندازه نخود و یا کمکی بیش و کسر باشد و اگر دویا یا چند دانه بشکل توده چسبیده به زیر دم و یا دنبه و حتی با مایعات روده ی خیس
...
[مشاهده متن کامل]
و افتاده باشد بنوعی گال Galنامند در گاو ان بسیار بزرگتر و روی زمین پهن میباشد تاپاله و سگ هم گال و اسب و شتر و الاغ مستقیم پشکل نامند . البته نامها محلی و نزد برخی ایلات کاربرد دارد

سرگین
بعرور

بپرس