پشور

لغت نامه دهخدا

پشور. [ پ ُ ] ( اِ ) پشول. نفرین و دعای بد را گویندو با سین بی نقطه هم آمده است. ( برهان قاطع ). لعنت.

پشور. [ پ ِ ] ( اِخ ) ( ده... ) دوازده فرسخ مغربی شهر لار. ( فارسنامه ناصری ).

فرهنگ معین

(پُ ) (اِ. ) نفرین ، دعای بد.

گویش مازنی

/peshoor/ چند بار شستن - شستن لباس در آبی که از قبل با آن رخت دیگری را شسته باشند & آبدزدک
/peshvar/ جلو – از روبرو - از طرف پشت(این واژه در مناطق مختلف دارای معانی متضادی است)

پیشنهاد کاربران

بپرس