پشنگه

فرهنگ معین

(پَ شَ گِ ) (اِ. ) قطره ، چکه .

واژه نامه بختیاریکا

قطرات ریز حاصل از برخورد قطرات باران با سطح زمین

پیشنهاد کاربران

زانوهام می سوخت و سفیدی پام را پشنگه های خون قرمز کرده بود.
از کتاب سالتو نوشته مهدی افروزمنش
پشنگه :پااشید، پاشیدن ،
ترشح آب

بپرس