پشتلنگ

لغت نامه دهخدا

پشتلنگ. [ پ ُ ل َ ] ( ص ) هرزه و ناقص و معیوب و بی معنی باشد. ( برهان قاطع ). بیهوده :
در ملک تو بسنده نکردند بندگی
نمرود پشه خورده و فرعون پشتلنگ.
سوزنی.
|| پس افتاده. ( برهان قاطع ). و نیز رجوع به پشلنگ شود.

فرهنگ عمید

۱. هرزه.
۲. ناقص.
۳. معیوب.
۴. سست.
۵. عقب افتاده.

پیشنهاد کاربران

بپرس