پشت پا زدن

لغت نامه دهخدا

پشت پا زدن. [ پ ُ زَ دَ ] ( مص مرکب ) ( یا... بر چیزی ) با تحقیر و استخفاف رد کردن. بدور افکندن. رها کردن. چشم پوشیدن. ترک گفتن. ترک دادن. ( برهان قاطع ). اعراض نمودن. ول کردن. ( در تداول عوام ) : اما می ترسیدم که از سر شهوت برخاستن و لذت نقد را پشت پای زدن کاری دشوار است. ( کلیله و دمنه ).
زده پشت پای همت اوست
هرچه ایام خشک و تر دارد.
انوری.
آن کو زند ز روی جفا پشت پای من
بوسم چو دامنش بلب اعتذار پای.
کمال.
غایت آرزو چو دست نداد
پشت پائی زدم برآسودم.
ابن یمین.
آستین بر هرچه افشاندیم دست ما گرفت
رو بما آورد بر هر چیز پشت پا زدیم.
صائب.
دست و پائی زدیم و درنگرفت
پشت پائی زدیم و وارستیم.
|| منهزم شدن. ( برهان قاطع ). || بی قدر و اعتبار کردن :
مرصع دو خلخال آن دلربای
زده حلقه ماه را پشت پای.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- تیپا زدن لگد زدن : ببخت تو پشت پا زد . ۲- پا پشت پای کسی گذاشتن تا بر زمین افتد . ۳- ترک کردن رها کردن دست کشیدن صرفنظر کردن . ۴- بیقدر و اعتبار کردن . ۵- منهزم شدن .

فرهنگ معین

(پُ تِ. زَ دَ ) (مص م . ) ۱ - به پشت پای کسی زدن تا بر زمین افتد. ۲ - ترک کردن ، رها کردن .

مترادف ها

spurn (فعل)
رد کردن، لگد زدن، پشت پا زدن

پیشنهاد کاربران

بپرس