بهر کار پشت و پناهم توئی
نماینده رای و راهم توئی.
فردوسی.
بیامد ترا کردپشت و پناه کنون زو چه دیدی که بردت ز راه.
فردوسی.
که هستی تو پشت و پناه سپاه ز تو برفرازند گردان کلاه.
فردوسی.
ای مرا سایه درگاه تو سرمایه عمروز بلاها و جفاهای جهان پشت و پناه.
فرخی.
از پرستیدن آن شاه که دست و دل اوست جود را پشت و پناه و امن را یسر و یسار.
فرخی.
هرچند شها پشت و پناه ضعفائی دانی که دعای ضعفا پشت و پناه است.
سوزنی.
سری که خلق جهان را دل است و پشت و پناه امین دین اله است وسعد ملکت شاه.
سوزنی.
فتادگان جهان را سری و پشت و پناه که خائفان جهان را پناه تست رجا.
ابوالعلاء گنجه ای.
ما را عجب از پشت و پناهی بود آن روزکامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم.
سعدی.
خدا پشت و پناهتان ؛ خدا پشت و پناه شما. دعائی است.