بدان گهی که بطعن سنان و زخم تبر
ز پشت مازه گردان گریز جوید باه
بر آسمان ز پس گرد و خون ستاره حوت
ز بیم تیغ بدریا دراوفتد بشناه.
حکیم ازرقی ( از فرهنگ جهانگیری ).
شکمت همچو مشک کُردان پرگشته از دوغ پشت مازه من.
سوزنی.
به پشت مازه گاو زمین رسد آسیب چو درکشم خر خمخانه را ببار هجا.
سوزنی.
خُرَزَه ؛ درد پشت مازه. ( منتهی الارب ). مازه بمعنی ستون فقرات است و پشت مازه گوشتی است که بر دو سوی ستون جای دارد که آن گوشت را در تداول خانگی «راسته » نیز خوانند لکن چنانکه مشهود شد زمخشری پشت مازه را بمعنی صلب وفاقره آورده و ازرقی و سوزنی و شیخ ابوالفتوح رازی نیز بهمان معنی استعمال کرده اند لکن صاحب ذخیره خوارزمشاهی متوجه این معنی بوده است. چنانکه بیاید.- گوشت پشت مازه یا گوشت پشت مازو ؛ گوشت دو طرف مازه یعنی گوشت طرفین استخوان فقرات یا شوک خلفی. گوشت که بر دو طرف ستوان فقرات است از گوسفند و گاو و مانند آن. گوشتی که در دو طرف درونی استخوان پشت می باشد. ( برهان قاطع ). راستا : جابر گفت چون او را بدیدم گوشت پشت مازه من بلرزید. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). و گوشت پشت را به شهر من [ یعنی گرگان ] پشت مازه گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). گوشتابه [ طعامی است ] که از پهلو و پشت مازه بزغاله سازند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).