نخستین فطرت پسین شمار
توئی خویشتن را ببازی مدار.
فردوسی.
ندانم که دیدار باشد جز این یک امشب بکوشیم دست پسین.
فردوسی.
فراوان ز گردان گردنفرازز بهر پسین حمله را دار باز.
اسدی.
زپیغمبران او [ محمد ص ] پسین بد درست ولیک او شود زنده زیشان نخست.
اسدی ( گرشاسب نامه نسخه ٔمؤلف ص 2 ).
پسین مردم آمد که از هر چه بودبدش بهره و بر همه برفزود.
اسدی ( گرشاسب نامه ایضاً ص 102 )
و اصحاب ابوحنیفه... بدین قول پسینند. ( هجویری از کشف المحجوب ).اندر جهان نخواهد بودن پس از تو شاه
ای شاه تا قیامت شاه پسین توئی.
مسعودسعد.
ابن هرمه ؛ پسین فرزندان و مرد که کلانسال باشد. ( منتهی الارب ). اهزع ؛ پسین تیر که در کیش ماند ردی باشد یا جید یا آن بهترین تیرها باشد که جهت شداید و پیکار سخت نگاه دارند یا ردی تر. ( منتهی الارب ). || مابین ظهر و غروب و عصر. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ).- پسین خلیفه ؛ یعنی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب رضی اﷲ عنه. خاقانی گوید :
بهتر خلف از پسین خلیفه.
( از فرهنگ رشیدی ).
- روز پسین ؛ قیامت. یوم الاَّخر : پرستش همان پیشه کن یا نیاز
همه کار روز پسین را بساز.
فردوسی.
ای پسر وامخواه روز پسین جان ستاند برهن و پایندان.
نزاری.
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطرکاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد.
حافظ.
- صبح پسین ؛ صبح صادق :گرچه بهین عمر شد روز به پیشین رسید
راست چو صبح پسین از همه خوشدم تریم.
خاقانی.
- نماز پسین ؛ نماز عصر. صلوة عصر. صلوة وسطی. نماز دیگر.