پسندیدن


مترادف پسندیدن: ارتضاء، انتخاب کردن، برگزیدن، پذیرفتن، قبول کردن، پسند کردن، مقبول یافتن، تحسین کردن، ستودن

معنی انگلیسی:
to admire, to select, choose, like, to approve of, applaud, to choose

لغت نامه دهخدا

پسندیدن. [ پ َ س َ دی دَ ] ( مص ) پذیرفتن. قبول کردن. راضی شدن به. رضا دادن. ارتضاء ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). رضوان.خوش آمدن. مطبوع داشتن. گزیدن بر. صواب شمردن. تصویب. برگزیدن. ( برهان قاطع در لغت پسنده ) :
گرنه بدبختمی مرا که فکند
بیکی جاف جاف زود غرس
او مرا پیش شیر بپسندد
من نتاوم بر او نشسته مگس.
رودکی.
عاشقی خواهی که تاپایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند.
رابعه بنت کعب قزداری.
مخاعه گفت خواسته به چهار یک باید کردن خالد گفت پسندیدم. ( تاریخ طبری ترجمه بلعمی ).
اگر شاه پیروز بپسندد این
نهادیم بر چرخ گردنده زین.
فردوسی.
همه کار یزدان پسندیده ام
همان شور و تلخی بسی دیده ام.
فردوسی.
بدیشان چنین گفت سام سوار
که این کی پسندد ز ما کردگار.
فردوسی.
به مهراب گفت ای هشیوار مرد
پسندیده ای در همه کار کرد.
فردوسی.
برآن است کاکنون ببندد ترا
بشاهی همی بد پسندد ترا.
فردوسی.
من این را پسندم که بر تخت عاج
ندارد بتن یاره و طوق و تاج.
فردوسی.
پسندیدم آن هدیه های تو [ قیصر ] نیز
کجا رنج بردی زهر گونه چیز
بشیروی بخشیدم آن برده رنج
پی افکندم او را یکی تازه گنج.
فردوسی.
من او را یکی چاره سازم که شاه
پسندد از این بنده نیکخواه.
فردوسی.
بمالید رخ را بر آن تیره خاک
چنین گفت کای داور دادپاک
تو دانی که گر من ستمدیده ام
بسی روز بد را پسندیده ام
مکافات کن بدکنش را بخون
تو باشی ستمدیده را رهنمون.
فردوسی.
پسندی و هم داستانی کنی
که جان داری و جان ستانی کنی.
فردوسی.
سر تاجداری مبر بیگناه
که نپسندد این داور هور و ماه.
فردوسی.
ز شاهان مرا دیده بر دیدن است
ز تو داد و از من پسندیدنست.
فردوسی.
وزان پس بدو گفت چون دیدمت
بمشکوی زرین پسندیدمت.
فردوسی.
چنین کی پسندد ز من کردگار
کجا بر دهد گردش روزگار.
فردوسی.
فرستم به نیکی بنزد پدر
چنان چون پسندد همی دادگر.
فردوسی.
مگر نام گرگین تو نشینده ای بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( پسندید پسندد خواهد پسندید بپسند پسندنده پسندیده ). ۱- پذیرفتن قبول کردن رضا دادن ارتضائ تصویب. ۲- گزیدن انتخاب کردن ترجیح دادن . ۳- سزاوار دانستن رواداشتن . ۴- نیک شمردن مستحسن داشتن . ۵- ستودن حمد.

فرهنگ معین

(پَ سَ دَ ) [ په . ] (مص م . )۱ - پذیرفتن . ۲ - برگزیدن . ۳ - روا داش تن .

فرهنگ عمید

۱. چیزی یا کسی را خوش داشتن و پذیرفتن، پسند کردن.
۲. برگزیدن.
۳. [قدیمی] جایز دانستن.

مترادف ها

approbate (فعل)
موافقت کردن، پسندیدن، تصویب کردن

accept (فعل)
موافقت کردن، پذیرفتن، قبول کردن، قبول شدن، پسندیدن

allow (فعل)
پذیرفتن، پسندیدن، اعطاء کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، تصویب کردن، روا دانستن، ترخیص کردن

choose (فعل)
جدا کردن، پسندیدن، خواستن، گزیدن، انتخاب کردن، برگزیدن

فارسی به عربی

اختر , اسمح له , اقبل

پیشنهاد کاربران

منبع. کتاب فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
پسندیدنپسندیدنپسندیدنپسندیدنپسندیدن
عکسخو دم
دیده شد
پسندیدن واژه
معادل ابجد 180
تعداد حروف 7
تلفظ pasandidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: pasandītan]
مختصات ( پَ سَ دَ ) [ په . ] ( مص م . )
منبع فرهنگ فارسی معین
خوشش امدن
پیام های دوستانه
مورد قبول قرار گرفتن، پذیرش، پذیرفته شدن، مقبول واقع شدن
پذرفتن قبول کردن
یعنی قبول کردن
برگزیدن خاستن انتخاب شده

بپرس