آن چیست ز کردار پسنده که ترا نیست
آن چیست ز نیکوئی و خوبی که نداری.
فرخی.
به نیزه هر یک از ایشان ستوده غزنین به تیر هر یک از ایشان پسنده بلغار.
فرخی.
پسنده ست با زهد عمّار و بوذر کند مدح محمود مر عنصری را؟.
ناصرخسرو.
نیک بخت آنکسی که بنده اوست در همه کارها پسنده اوست.
سنائی.
|| نغز. خوب. نیکو. نیک. || ( اِ ) نوعی از کباب و آن قرصهای قیمه باشدکه در روغن بریان کنند و گاهی بی روغن بریان کنند. ( غیاث اللغات ).پسنده. [ پ َ س َ دِ ] ( اِخ ) نام یکی از دیه های تنکابن مازندران. ( مازندران و استرآباد رابینو ص 106 ) .