نیاید جهان آفرین را پسند
بفرجام پیچان شویم از گزند.
فردوسی.
چو بشنید رومی پسند آمدش سخنهای او سودمند آمدش.
فردوسی.
نیاید پسند جهان آفرین نه نیز ازبزرگان روی زمین.
فردوسی.
نگه کن بدین تا پسند آیدت به پیران سر این سودمند آیدت.
فردوسی.
بگیتی نگه کن رستم بسی ز گردان نیامد پسندش کسی.
فردوسی.
همی گشت چندان که آمد ستوه پسندش نیامد یکی زان گروه.
فردوسی.
نگه کرد خسرو به هر کس بسی نیامد ز گردان پسندش کسی.
فردوسی.
از این بد نباشد تنت سودمندنیاید جهان آفرین را پسند.
فردوسی.
هر آن چیز کانت نیاید پسنددل و دست دشمن بدان درمبند.
فردوسی.
پسند تو آمد؟ [ سیاوش ] خردمند هست ؟از آواز به یا ز دیدن بهست ؟.
فردوسی.
ندارم من از شاه خود باز پندوگرچه نیاید مر او را پسند.
فردوسی.
نیاید جهان آفرین را پسندکه جویند بر بی گناهان گزند.
فردوسی.
چو از کار آن نامدار بلندبراندیشم آنم نیاید پسند.
فردوسی.
از آن گفتم این کم پسند آمدی بدین کارها فرهمند آمدی.
فردوسی.
چو دید اردوان آن پسند آمدش جوانمرد را سودمند آمدش.
فردوسی.
یکی نامه فرمود پس پهلوی پسند آیدت چون ز من بشنوی.
فردوسی.
نیامدش [ تور را ] گفتار ایرج پسندنه نیز آشتی نزد او ارجمند.
فردوسی.
چوبهرام را آن نیامد پسندهمی بد ز گفتار خواهر نژند.
فردوسی.
پسند آمدش سخت بگشاد روی نگه کرد و بشنید گفتار اوی.
فردوسی.
اگر شاه بیند پسند آیدش هم آواز من سودمند آیدش.
فردوسی.
از ایشان پسندآمدش کارکردبه افراسیاب آن زمان نامه کرد.
فردوسی.
فروماند سیندخت زین گفتگوی پسند آمدش زال راجفت اوی.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...