پسرینه

لغت نامه دهخدا

پسرینه. [ پ ِ س َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به پسر، نرینه در فرزند آدمی : چنین گویند که در این ایام حمزه آذرک در سبزوار زیادت از سی هزار مرد و کودک پسرینه بکشت. ( تاریخ بیهق ). اطفال پسرینه را جمله خارجیان بکشتند. ( تاریخ بیهق ). و آنچ پسرینه بودند از فرزندان سلطان هرچند خرد بودند بکشتند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ عمید

از جنس پسر، پسر.

پیشنهاد کاربران

بپرس