لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (قید ) به شیوۀ پسران.
پیشنهاد کاربران
پسرینه. [ پ ِ س َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به پسر، نرینه در فرزند آدمی : چنین گویند که در این ایام حمزه آذرک در سبزوار زیادت از سی هزار مرد و کودک پسرینه بکشت. ( تاریخ بیهق ) . اطفال پسرینه را جمله
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
خارجیان بکشتند. ( تاریخ بیهق ) . و آنچ پسرینه بودند از فرزندان سلطان هرچند خرد بودند بکشتند. ( جهانگشای جوینی ) .