پس پشت لشکر به نستور داد
چراغ سپهدار فرخ نژاد.
دقیقی.
همی تاخت تا پیش آن کاخ اسب پس پشت او بود ایزد گشسب.
فردوسی.
پس پشت او چند از ایرانیان به پیکار آن گرگ بسته میان.
فردوسی.
پس پشتشان ژنده پیلان مست همی کوفتند آن سپه را بدست.
فردوسی.
سپاهی کشیدند بر چار میل پس پشت گردان و در پیش پیل.
فردوسی.
پس پشت و پیش اندر آزادگان بشد تیز تا آذر آبادگان.
فردوسی.
نگه کرد خسرو پس پشت خویش از آن چار، بهرام را دید پیش.
فردوسی.
غلامی پدید آمدی خوب روی سپاهی گران از پس پشت اوی.
فردوسی.
بدست اندرون نیزه جان ستان پس پشت خود کرد آنگه سنان.
فردوسی.
پس پشت گودرز گستهم بودکه فرزند بیدار گژدهم بود.
فردوسی.
سپاهی پس پشت او نیزه دارسپهبد بکردار شیر شکار.
فردوسی.
شهنشاه نوذر پس پشت اوی جهانی سراسر پر از گفتگوی.
فردوسی.
برفتند سوی سیاوش گِردپس پشت و پیشش سپه بود گِرد.
فردوسی.
بیاید پس آن فرخ اسفندیارسپاه از پس پشت و یزدانش یار.
فردوسی.
به پیش سپه رستم پهلوان پس پشت او سرکشان و گوان.
فردوسی.
پس پشت پنجه هزار از یلان پیاده همه تنگ بسته میان.
فردوسی.
وزانجا بیامد سوی طیسفون سپاهی پس پشت و پیش اندرون.
فردوسی.
پس پشت لشکر گیومرث شاه نبیره به پیش اندرون با سپاه.
فردوسی.
سپه سازی و ساز جنگ آوری که اکنون دگرگونه شد داوری
که بختش پس پشت او درنشست
از این تاختن باد ماند بدست.
فردوسی.
کنیزک پس پشت ناهید شست از آن هر یکی جام زرین بدست.بیشتر بخوانید ...