پس و پیش کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
تغییر دادن، جای گرداندن، قلب کردن، پس و پیش کردن
قلب کردن، پس و پیش کردن، ترانهادن، مقدم و موخر کردن، بطرف دیگر معادله بردن
پیشنهاد کاربران
پس و پیش کردن:جابه جا کردن همراه با عقب و جلو بردن.
( ( آرزو گفت "سلام منیر جان ـــــــــــــ همین الان رسیدم ــباید چند جا می رفتم ــآره بردمش دانشگاه ــمهمانی خوش گذشت ؟ـــچه عالی . " کاغذ های روی میز را پس و پیش کرد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 12 . ) )
( ( آرزو گفت "سلام منیر جان ـــــــــــــ همین الان رسیدم ــباید چند جا می رفتم ــآره بردمش دانشگاه ــمهمانی خوش گذشت ؟ـــچه عالی . " کاغذ های روی میز را پس و پیش کرد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 12 . ) )