پس افکند. [ پ َ اَ ک َ ] ( ن مف مرکب ) پس اوگند. پس افگند.ذخیره. پس افتاده. پس انداز. اندوخته. مانید. یخنی : هم بعلم خودش بده پندی [ کذا ] که ندارد جز این پس افکندی.
اوحدی.
|| میراث. ( برهان قاطع ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- ذخیره اندوخته پس افکندن پس انداز پس او گند . ۲- آنچه از اقساط بدهی و قرضی در موعد خود پرداخت نشده باشد.