لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دو شب پیش شب پیش از شب گذشته
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
دوستان دقت کنید طبق گفته ارشیا جون : پِریشب درسته !! نه پَریشب
اینم از ریشه یابی پریروز / پریشب
امسال = این سال = سالی که در آن هستیم
پارسال = پار سال = > پار = جدا شده که در پاره / پارت / پرت / پرثو ( به ایل خراسانی در نوشته های دودمان هخامنشی پرثو میگفتند ) / پارتیان ( رومیان به پرثو ها پارثیان گفتند ) / پارچه ( تیکه ای از هر چیزی . . . . ) و . . . .
... [مشاهده متن کامل]
پس پار همان جدا شده تیکه شده و دور افتاده می باشد => پارسال می شود سالی که از ما جدا شد و رپتی به پیر شدن ندارد.
پیرارسال = پیرار سال = پیر ار => پیر را در پریروز نیز میبینیم و ایندو با هم یکی میباشند اما این واژه چیست؟
پیر همانیست که در زبان لاتین به هر چیزی که بخواهد به قبل از آن اشاره کند میگویند و بسیار پرکاربرد است مانند:
previous / present , . . . . . بنابراین پریروز و پیرار اشاره به گذشته و از قبل دارد و چه بسا واژه پیر ( سالخورده ) با pre یکی بودند و به دو ریخت جداگانه از هم درامدند ؛ از سویی ما واژه های بسیار همسان و همریخت با پیر / پیرار / پُر / پَری / پَریا و . . . داریم که نباید با این واژ] اشتباه گرفته شود . برای نمونه پَریدن اشاره به بالا رفتن دارد و پُر که از آن شاخه گرفته اشاره به full شدن پیدا کرده / اما واژه پَری / پَریا که هم در زبان های ایرانی و هم در لاتین آنرا میبینیم از پَریدن آمده و اشاره به موجودی دارد که یا از لحاظ معنوی بالاست یا اشاره به از بالا به زمین آمدن آنها دارد ( داستان بهشتی بودن آن ها که الان در میان ما هستند ) / واژه های ابر ( ابر اسمان ) / ابرو / اَبَر ( ابر قهرمان ) / بَر ( مانند برازنده / برکنار و . . . . ) چکیده شده اَبَر می باشند و به بَر ساده شده و منظور زیاد یا بالا و بیش می باشد => برکنار = بطور کل و زیاد کنار زده شده
برازنده = بسیار اندازه ( مطابقت بسیار زیاد با چیزی داشتن )
و با واژه UP/UPPER یکی می باشد و در جاهایی هم که پری یا پریدن به معنای بالا و زیاد اشاره دارد واژه pro رو بکار بردند => provision = دید بسیار زیاد و بالا و . . .
پس pro / up / پریدن / آپریدن / پَری / ابر / اَبَر / بَر و . . . . همگی از یک ریشه میباشند و ریشه اوستایی آن aparitan بوده یعنی آفریدن ( آ پریدن ) یعنی به والایی رساندن چیزی ( چیزیی که در خلقت رخ میدهد و شما چیزی را به مرحله کمال می رسانید )
با سپاس از زبان شناسان
امسال = این سال = سالی که در آن هستیم
پارسال = پار سال = > پار = جدا شده که در پاره / پارت / پرت / پرثو ( به ایل خراسانی در نوشته های دودمان هخامنشی پرثو میگفتند ) / پارتیان ( رومیان به پرثو ها پارثیان گفتند ) / پارچه ( تیکه ای از هر چیزی . . . . ) و . . . .
... [مشاهده متن کامل]
پس پار همان جدا شده تیکه شده و دور افتاده می باشد => پارسال می شود سالی که از ما جدا شد و رپتی به پیر شدن ندارد.
پیرارسال = پیرار سال = پیر ار => پیر را در پریروز نیز میبینیم و ایندو با هم یکی میباشند اما این واژه چیست؟
پیر همانیست که در زبان لاتین به هر چیزی که بخواهد به قبل از آن اشاره کند میگویند و بسیار پرکاربرد است مانند:
previous / present , . . . . . بنابراین پریروز و پیرار اشاره به گذشته و از قبل دارد و چه بسا واژه پیر ( سالخورده ) با pre یکی بودند و به دو ریخت جداگانه از هم درامدند ؛ از سویی ما واژه های بسیار همسان و همریخت با پیر / پیرار / پُر / پَری / پَریا و . . . داریم که نباید با این واژ] اشتباه گرفته شود . برای نمونه پَریدن اشاره به بالا رفتن دارد و پُر که از آن شاخه گرفته اشاره به full شدن پیدا کرده / اما واژه پَری / پَریا که هم در زبان های ایرانی و هم در لاتین آنرا میبینیم از پَریدن آمده و اشاره به موجودی دارد که یا از لحاظ معنوی بالاست یا اشاره به از بالا به زمین آمدن آنها دارد ( داستان بهشتی بودن آن ها که الان در میان ما هستند ) / واژه های ابر ( ابر اسمان ) / ابرو / اَبَر ( ابر قهرمان ) / بَر ( مانند برازنده / برکنار و . . . . ) چکیده شده اَبَر می باشند و به بَر ساده شده و منظور زیاد یا بالا و بیش می باشد => برکنار = بطور کل و زیاد کنار زده شده
برازنده = بسیار اندازه ( مطابقت بسیار زیاد با چیزی داشتن )
و با واژه UP/UPPER یکی می باشد و در جاهایی هم که پری یا پریدن به معنای بالا و زیاد اشاره دارد واژه pro رو بکار بردند => provision = دید بسیار زیاد و بالا و . . .
پس pro / up / پریدن / آپریدن / پَری / ابر / اَبَر / بَر و . . . . همگی از یک ریشه میباشند و ریشه اوستایی آن aparitan بوده یعنی آفریدن ( آ پریدن ) یعنی به والایی رساندن چیزی ( چیزیی که در خلقت رخ میدهد و شما چیزی را به مرحله کمال می رسانید )
با سپاس از زبان شناسان
پریدوش. [ پ َ ] ( ق مرکب ) شب پیش از دوش. پریشب. این لفظ قیاساً باید چنین باشد. مرکب از دو جزء پری و دوش اما در فرهنگها پرندوش است و پریدوش دیده نشده است. مرحوم ادیب پیشاوری راست :
پریدوش چون جنبش چرخ سنج
بود پنجمین نوبت از هفت و پنج.
پریدوش چون جنبش چرخ سنج
بود پنجمین نوبت از هفت و پنج.
پریدوش ؛ دو شب پیش از امشب.
پرندوشینه. [ پ َ رَ ن َ / ن ِ] ( ص نسبی، ق مرکب ) پریشبین. پرندوشین :
همان لعل پرندوشینه سفتند.
نظامی.
پرندوش. [ پ َ رَ ] ( اِ مرکب، ق مرکب ) بمعنی پرندوار است که شب روز گذشته باشد یعنی پریشب چه شب گذشته را دوش میگویند و بعربی بارحةالاولی خوانندیعنی پیش از دوش چه بارحه بمعنی دوش است و اولی بمعنی پیش. ( برهان ) . پریشب. بارحه ٔ اولی. شب دوش که فارسیان پریشب گویند. ( از فرهنگی خطی ) . پرندیش. پرندوار. ( فرهنگ رشیدی ) . پروندوش. ( فرهنگ رشیدی ) . پس پریشب. سه شب پیش از امشب. دوش. پردوش. پرندوش :
... [مشاهده متن کامل]
چنین داد پاسخ که بر کوه و دشت
سواری پرندوش بر من گذشت.
فردوسی.
گویدت همی گرچه دراز است ترا عمر
بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش.
ناصرخسرو.
صبحدم بود که آمد به وثاق
چون پرندوش نه بی هش نه به هوش.
انوری.
پرندوش و پرندیش چسان بود خرابات
بگوئید و مترسید اگر مست و خرابید.
مولوی.
گفت از پی دوش آن بر کم ده یکچند
قاری مگر آنرا بپرندوش افکند.
نظام قاری.
پرندوشین. [ پ َ رَ] ( ص نسبی، ق مرکب ) پریشبین. شراب و جز آن که دو شب بر آن گذشته باشد. ( رشیدی ) . پرندوشینه :
دیدم از باده ٔ پرندوشین
شیشه ٔ نیم بر کناره ٔ طاق.
انوری.
همان لعل پرندوشینه سفتند.
نظامی.
پرندوش. [ پ َ رَ ] ( اِ مرکب، ق مرکب ) بمعنی پرندوار است که شب روز گذشته باشد یعنی پریشب چه شب گذشته را دوش میگویند و بعربی بارحةالاولی خوانندیعنی پیش از دوش چه بارحه بمعنی دوش است و اولی بمعنی پیش. ( برهان ) . پریشب. بارحه ٔ اولی. شب دوش که فارسیان پریشب گویند. ( از فرهنگی خطی ) . پرندیش. پرندوار. ( فرهنگ رشیدی ) . پروندوش. ( فرهنگ رشیدی ) . پس پریشب. سه شب پیش از امشب. دوش. پردوش. پرندوش :
... [مشاهده متن کامل]
چنین داد پاسخ که بر کوه و دشت
سواری پرندوش بر من گذشت.
فردوسی.
گویدت همی گرچه دراز است ترا عمر
بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش.
ناصرخسرو.
صبحدم بود که آمد به وثاق
چون پرندوش نه بی هش نه به هوش.
انوری.
پرندوش و پرندیش چسان بود خرابات
بگوئید و مترسید اگر مست و خرابید.
مولوی.
گفت از پی دوش آن بر کم ده یکچند
قاری مگر آنرا بپرندوش افکند.
نظام قاری.
پرندوشین. [ پ َ رَ] ( ص نسبی، ق مرکب ) پریشبین. شراب و جز آن که دو شب بر آن گذشته باشد. ( رشیدی ) . پرندوشینه :
دیدم از باده ٔ پرندوشین
شیشه ٔ نیم بر کناره ٔ طاق.
انوری.